يکشنبه ۱۱ آذر
آشنایی با بحر طویل
ارسال شده توسط ابراهیم هداوند در تاریخ : دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۰۴:۳۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۱۷ | نظرات : ۱۵
|
|
با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
و با احترام به محضر اساتید و شاعران عزیز
بحر طویل.
آشنایی مختصری با بحر طویل.
برخی علاقمندان شعر و شاعری در تشخیص اوزان دوری و بحر طویل دچار اشتباه میگردند. (در باب اوزان دوری در آینده می نویسیم)
بحر طویل در واقع یک قالب نثر موزون ادبی ست که از تکرار غیر محدود یکی از ارکان عروضی ساخته می شود.(محدودیت تکرار به ذوق سراینده بستگی دارد.) این قالب بیشتر برای ارائه ی موضوعات و سخنان طنز و هزل(مزاح.شوخی) بکار برده می شود و در حقیقت یک تفنن ادبی محسوب می شود. هرچند بحر طویل را با تکرار اغلب افاعیل می توان سرود اما "فعلاتن" مرسوم ترین رکن برای سرایش این نوع ادبی ست.
در بحر طویل مصراع و بیت مساوی وجود ندارد بلکه از قسمتهای مختلفی بنام بند تشکیل می شود که هر بند از تکرار همان رکن مورد نظرِ سراینده، به مقدار دلخواه ساخته و پرداخته می شود و با قافیه بپایان می رسد . تکرار به مقداریست نه کوتاه و نه آنچنان طولانی که موجب بی حوصلگی مخاطب گردد، که اصطلاحا و به شیوه ی مرسوم خواننده هم نفسی تازه کند.
اگر دیده باشید مرحوم مرتضی احمدی بازیگر سینما و تلوزیون در بعضی برنامه های طنز به همراهی تنبک بحر طویل می خواندند.
نمونه ای چهار بندی از بحر طویل با تکرار رکن "فَعَلاتُن" و قوافی دکانی. زمانی. نشانی. جوانی
با ریتم و آهنگ فعلاتن بخوانید لطفا
آن شنیدم( فعلاتن) که یکی مر(فعلاتن) د دهاتی(فعلاتن) هوس دی(فعلاتن) د ن تهران(فعلاتن) سرشفتا(فعلاتن)........
۱-آن شنیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشته به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی.
۲-در خیابان به بنائی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور ولی البته نبود آدم دل ساده که آن چیست؟ برای چه شده ساخته یا بهر چه کار است؟ فقط کرد بسویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی.
۳-ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دکمه ی پهلوی آسانسور به سر انگشت فشاری و به یکباره چراغی بدرخشید و دری وا شد و پیدا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر و زبون داخل آن گشت و درش نیز فروبست. دهاتی که همانطور به آن صحنه ی جالب نگران بود ز نو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهره برون آمد از آن. مردک بیچاره به یکباره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهرهاش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی.
۴-پیش خود گفت: که ما در توی ده اینهمه افسانه ی جادوگری و سحر شنیدیم ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسونکاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود افسوس کزین پیش نبودم من درویش از این کار خبر دار که آرم زن فرتوت و سیه چرده خود نیز به همراه در اینجا که شود باز جوان آن زن بیچاره و من هم سر پیری برم از دیدن او لذت و با او به ده خویش چو برگردم وزین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده را بگذارند که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیر زنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی.
روز و روزگارتان بکام.
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۲۴۸ در تاریخ دوشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸ ۰۴:۳۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید