سه شنبه ۴ دی
فاطمیه مادر قیام عاشوراست ... از قیام فاطمه کلام حق بر پاست
ارسال شده توسط سید رضا موسوی در تاریخ : شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۴:۰۵
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۲۴۱ | نظرات : ۱۳
|
|
1
ای جان من هر چند دیگر نیمه جانی
اما برای رفتنت خیلی جوانی
حالا که من اینجا غریبم بار بستی
حالا نمی شد بیشتر پیشم بمانی
بابای خاکم ـ التماست می کنم که
بی من مشو ای مادر آب ـ آسمانی
کمتر بگو با من امیرالمومنینم
اشهد مگو با این زبان بی زبانی
حالا برای اینکه من چیزی نفهمم
در کوچه خاک چادرت را می تکانی
اندازۀ یک عمر پیرت کرده بانو
سنگینی آن ضربه دست ناگهانی
یک نیمه از روی تو صبح روشن من
نیمی دگر مثل غروبی ارغوانی
رو از علی می گیری اما زیر چادر
پنهان نگردد محرمم قد کمانی
2
من میروم دگر ز کنارت پسر عمو
دیدار ما به روز قیامت پسر عمو
من می روم و مونس شب هات می شود
یک چاه و قبر مخفی و غربت پسر عمو
من حاضرم قسم بخورم که ندیده ام
از تو به غیر مهر و محبت پسر عمو
دنیای تو مگر که به آخر رسیده است
برخیز، جان من به فدایت پسر عمو
چشمت کجاست قطرۀ اشکی به من بده
می خواهمش برای شفاعت پسر عمو
گریه مکن فدای سرت هرچه شد، زیاد...
...کاری نبود عمق جراحت پسر عمو
شرمنده ام غلاف عدو دست من برید
بر دوش مانده بارِ خجالت پسر عمو
3
یکبار نفس کوته و صد بار کشیده
حتما شده این سینه به مسمار کشیده
تصویر تو مبهم شده ی دست کسی نیست
تحلیل من این است به دیوار کشیده
از مرگ طلب کردن تو لحظه به لحظه
پیداست که خیلی دلت آزار کشیده
جارو مزن آنقدر، کمی فکر خودت باش
از دست شکسته چه کسی کار کشیده؟
از قرمزی رخت تو پیداست که راحت
بالا نرسیده آه به اجبار کشیده
نه سال؟ همین؟ ماندن تو راه ندارد
کار تو به انگار و نه انگار کشیده
یک بار علی گفتی صد بار علی جان
یک بار نفس کوته و صد بار کشیده
***علی اکبر لطیفیان***
4
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری الحمدلله
همین که در زدم دیدم دوباره
خودت پشت دری الحمدلله
***
شنیدم بسترت را جمع کردی
و با سختی پرت را جمع کردی
شنیدم آب دادی به حسینم
حواس دخترت را جمع کردی
***
تو دیگر با حجابت خو گرفتی
به چندین علت از من رو گرفتی
گمان کردی ندیدم زیر چادر
چطوری دست بر پهلو گرفتی
**
جواب حرف هایم شد همین! نه؟
غریبه بودم اما این چنین نه!
ببینم! قصد رفتن که نداری؟
نرو! جان امیرالمومنین، نه!
حسین رستمی
5
اگرچه سایه ای از دخترت به جا مانده
رسیده ام که بگویم قرار ما مانده
رسیده ام سر خاکی که سایه بانش ریخت
نشسته ام ؟نه قد و قامتم دو تا مانده
یکی دو روز فقط صبر کن ؛کنار توأم
که چند نیمه نفس بین ما دوتا مانده
دلم برای علی شور میزند تنها
برای او فقط این یار بی صدا مانده
مسیر خانه مان تا مزار تو سرخ است
جراحتی ست که در پهلویم به جا مانده
مدد ز شانه طفلم گرفته می آیم
به چهره ام اثر دست بی حیا مانده
هنوز هم همه سرفه های من خونی ست
هنوز هم به رخم ردّ شعله ها مانده
تمام روز فقط حرف زینبم این است
که روی چادر تو چند جای پا مانده
بس است شکوه ام و داغ های من بگذار
نمک به زخم زنم داغ کربلا مانده
نشسته بین خرابه در انتظار پدر
دو پلک بی رمقش سمت نیزه ها مانده
زبان گرفته که سربار عمه اش شده است
از ان شبی که از آن قافله جدا مانده
صدای عمه خود را دگر نمیشنود
فقط نه این چقدر زیر دست و پا مانده
به عمه گفت که عمه بِگرد می یابی
به قد من به گمانم که بوریا مانده
6
نیمه شب است و مانده علی که چه ها کند
باید بساط غسل کسی را به پا کند
حیدر بنا نداشت که بی فاطمه شود
اما بناست خانه قبری به پا کند
با گریه کار غسل خودش را شروع کرد
باید که مثل شمع نباید صدا کند
بعد از سه ماه رو زدن و رو ندیدنش
وقتش شده فاطمه را رو نما کند
هر عضو شستشوش یکی را ز هوش برد
مانده علی چه با جگر بچه ها کند
دستش کجا رسید که دادش بلند شد
مجبور شد که کار خودش را رها کند
مانده که گرم شستن زخم تنش شود
یا فکر جابجا شدن دنده را کند
زهرا چه راحت است و علی پر جراحت است
دنیا نخواست با جگرش خوب تا کند
مسعود اصلانی
7
هر چند بر وفای دل فضه شك نداشت
بانوی خانه بود و نیاز كمك نداشت
نان پخته بود تا كه نگویند فاطمه
دستش برای مردم دنیا نمك نداشت
پیش تنور صورت او سرخ تر كه شد
دیگر كسی به داغ گل سرخ شك نداشت
خم شد كه نان را بزند بر دل تنور
بغضش شكست ؛ صورت گلها كه چك نداشت
دستش به گریه رفت كه نان را درآورد
كاش استخوان بازوی خانم ترك نداشت
نانی برای سائل فردای خویش پخت
با اینكه گندمی به حساب فدك نداشت
رحمان نوازنی
یک جمع بی ریا بود که حاصلش اشعار بالا بود که شاعرانش هم نام بردم...
خواستم با دوستان شعر ناب گریه کنیم ایام فاطمیه رو....
جان مادر میگی اما ...من میدونم چی میخونی
از دل شکسته ات اینبار....غم حیدر و میخونی
میگی شوهرم چه تنهاست....
وای من دیگه نمیتونم تایپ کنم
یا حق سید رضا موسوی
و من الله التوفیق
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۰۵ در تاریخ شنبه ۲ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۴:۰۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.