سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        گوشه ای از زندگی و آثار برتولت برشت شاعر آلمانی
        ارسال شده توسط

        احمدی زاده(ملحق)

        در تاریخ : سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۱ ۰۱:۴۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۴۹ | نظرات : ۳

        برتولت برشت و شعر

        \"برتولت
        ای دوست ، از پرسیدن شرم مكن !مگذار كه با زور ، پذیرنده ات كنند.خود به دنبال اش بگرد !آن چه را كه خود نیاموخته یی انگار كن كه نمی‌دانی...

        برشت Brecht نمایشنامه‌نویس و کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی سوسیالیست و کمونیست بود.1956-1898
        او را بیشتر به عنوان نمایشنامه‌نویس و بنیانگذار تئاتر حماسی، و به‌خاطر نمایشنامه‌های مشهورش می‌شناسند. اما برتولت برشت علاوه بر این که نمایشنامه نویسی موفق و کارگردانی بزرگ بود، شاعری خوش‌قریحه نیز بود و شعر‌ها، ترانه‌ها و تصنیف‌های پر‌معنا و دل‌انگیز بسیاری سرود.او سرودن شعرهایش را در ۱۵ سالگی و پیش از نمایشنامه‌نویسی آغاز کرد و نخستین سروده‌هایش را بین سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷ سرود و آنها را در نشریات محلی منتشر کرد. در سال ۱۹۱۸، هنگامی‌که به خدمت سربازی اعزام شد افزون بر کار در بیمارستان نظامی‌پشت جبهه، سروده‌هایش را همراه با نواختن گیتار برای سربازان می‌خواند و آنها را مجذوب نوای گرم و سرود دلنشین خود می‌کرد.( ویکی پدیا)

        برشت، در همه‌ی کارهایش، شناخته شده بود. و در همه‌ی آنها، حرفه‌ای. اما آنچه که بیش از همه، برشت را به جهانیان، معرفی نمود، تئوری تئاترش بود. یعنی: بیگانه‌سازی!
        می‌گویند که یکی از منتقدان روسی، به نام شلکووسکی (و یا: شکلووسکی/ چلکووسکی/ چکلووسکی!) برای اولین‌بار، از لفظ بیگانه‌سازی، استفاده کرد. او می‌گفت: (تولستوی، نویسنده‌ی بزرگی‌ست. در نوشته‌های تولستوی، ما مسائلی را می‌بینیم که بارها دیده‌ایم. اما تولستوی، به گونه‌ای دیگر، این مسائل را، به ما نشان می‌دهد. گونه‌ای که انگار، ما آن‌را، برای اولین‌بار می‌بینیم. تولستوی، ابتدا، ما را نسبت به آن مسئله، بیگانه می‌کند. سپس، آن‌را به ما، دوباره، نشان می‌دهد!)بیگانه‌سازی (verfremdungseffekt)، یک سیستم است. سیستمی‌که کاربرد و هدف خاصی دارد. هدف بیگانه‌سازی، اینست: نشان دادن مسائل، به‌گونه‌ای دیگر، برای شناخت بیشتر و بهتر!
        بهتر است، برای درک بهتر این ماجرا، به تکه‌ی پایانی نمایش‌نامه‌ی ((استثنا و قاعده))ی برشت رجوع کنیم. در انتهای نمایش‌نامه‌ی فوق، بازیگران، سرودی را همسرایی می‌کنند:
        ((امور آشنا را، که همیشه روی می‌دهند، دیده‌اید.
        اما از شما خواهش می‌کنیم:
        آنچه را که بیگانه نیست، نگران کننده بشمارید!
        آنچه را که عادی است، ناموجه محسوب کنید!
        آنچه را که معمول است، چنان کنید که مایه‌ی حیرت‌تان شود!
        آنچه را که به نظر قاعده است، سنت غلط بخوانید!
        و هر جا سنت‌های غلط یافتید،
        درست را بنشانید!))
        برشت، در مورد بیگانه‌سازی، می‌گوید:
        ((خاصیت بیگانه‌سازی، این‌ست که آنچه، بدیهی، معروف و آشکار است، از حادثه یا بازیگر، تعجب و کنجکاوی را برمی‌انگیزد. تماشاگر با دهان باز، خشک و بی‌حرکت، شیفته و مفتون، به صحنه، خیره نمی‌شود. بلکه به قضاوت تحلیلی آن، پرداخته و چنان می‌نماید که در بهترین وضع، گویا، ناظر مستقلی است که سیگار در دست، روی صندلی خویش، لمیده است!))
        همه‌ی ما، پیکاسو (Pablo picasso ١٨٨١ـ١٩٧٣) را می‌شناسیم. کارهایش را، کم و بیش دیده‌ایم. با نوع کارش و نحوه‌ی کشیدن آثارش، برخورد کرده‌ایم. نقاشی‌های عجیب و غریب. آدم‌هایی با بدن‌های دفرمه شده. خارج از حد و اندازه‌های ذهنی‌مان. متفاوت با آنچه در پیرامون ما وجود دارد. کاملا، غیرطبیعی و غیرواقعی. با بینی‌های کج و معوج! یا چشم‌های بزرگ و غیر متعارف! و حتی، اعضای جابه‌جا شده!!! پیکاسو، در نقاشی، با سبک کوبیسم (Cubism) خود، همان عمل بیگانه‌سازی را انجام می‌دهد!
        تذکر 
        خیلی‌ها ، بیگانه‌سازی (strangemaking effect) را، همان الیناسیون(alienation) یا افه‌ی الیناسیون (effect alienation) می‌دانند. در صورتی‌که این‌گونه نیست. الیناسیون، یعنی، از خود بیگانگی. یعنی، دردی که نسل بشر، گرفتار آن شده. الیناسیون، یک فلسفه‌ی اجتماعی‌ست. اما بیگانه‌سازی، ‌نه! بیگانه‌سازی، یک سیستم هنری‌ست. بیگانه‌سازی، در اصل، یک عبارت آلمانی‌ست: فر ـ فروم ـ دانگس ـ افکت (verfremdungseffekt)
        برشت، تحت تاثیر، آموزه‌های مارکسیسم (marxism) بود.بهترین جمله‌ای که از برشت، در مورد ((تغییر)) به یاد دارم، اینست:
        ((من خواسته‌ام، این جمله را، وارد تئاتر کنم: توضیح جهان، مهم نیست! تغییر جهان، مهم است!))
        زبان برشت
        زبان برشت، زبان شک و تردید بود. تا مخاطب، مدام، با مسائل، به شکل‌های متفاوت، برخورد کند. تا مخاطب، آنها را عادی نپندارد. تا مخاطب به جستجو بپردازد. عقل خود را به‌کار اندازد. تا به شناختی درست و اصولی برسد. (دوگوهرانی - نشریه عروض)

        نمونه ای از اشعار برشت از کتاب من برتولت برشت ترجمه بهروز مشیری :

        من،برتولت برشت،از جنگل‌های سیاه می‌آیم
        مادرم
        هنگامی‌كه در تنش خانه داشتم
        به شهرهایم آورد.و سرمای جنگل‌ها
        تا روز مرگ در من خواهد ماند

        در شهر آسفالت ساكنم، و از روز ازل
        در بند آیین مرگ
        با روزنامه و توتون و عرق
        بدبین و تنبل و سرانجام،راضی


        با مردم، مهربانم
        به سنت ایشان، كلاهی اطو شده بر سر می‌گذارم
        می‌گویم:آنها جانوران بسیار گندی هستند
        و می‌گویم:مهم نیست. من خود نیز چنینم


        روی صندلی‌های راحتی،پیش از نیمروزها
        چند زن را كنار خویش می‌نشانم
        و خاطر آسوده نگاهشان می‌كنم و می‌گویم
        درمن كسی هست كه بر او امیدی نمی‌توان بست

        تنگ غروب،مردان را گرد خود می‌آورم
        ما یكدیگر را "نجیب‌زاده" می‌نامیم
        آنها پاهایشان را روی میز من دراز می‌كنند
        و می‌گویند:"وضع ما بهتر خواهد شد."و من
        نمی‌پرسم:كی؟
        ...

        در ایران برتولد برشت همیشه با عنوان یك نمایش نامه نویس معروف بوده است و هنوز هم تكنیك ‏فاصله گذاری های برشتی درست یا غلط در تئاتر ایران اجر می‌شود. ‏اما اهل فن می‌دانند كه برشت شاعر، نه تنها چیزی كم از برشت نمایش نامه نویس ندارد بلكه در رده ‏شاعران بزرگ آلمان مانند ریلكه و گوتفرید برگ است.

        کتابی از مجموعه عاشقانه ها، ترانه ها، شعرهای كوتاه و باز سرایی های برتولد برشت به نام "هرگز ‏مگو هرگز" به ترجمه دكتر علی غضنفری و علی عبداللهی منتشر شده است. ‏
        برشت یك كمونیست تمام عیار بود. او پس از درگیریهای ‏آلمان شرقی كمی‌متحول شد. برشت در عین كمونیست بودن هیچگاه آزاد اندیشی و بزرگداشت ‏انسان را فراموش نكرد وهمیشه در پی آن بود كه پیام خود را در نمایشنامه هایش به مردم و جوان ها ‏برساند. او در فراگیری عدالت در مجموعه انسانهایی كه در آلمان زندگی می‌كردند تلاش كرد و ‏همین موجب جهانی شدن او شد. برشت نابغه ای است بی نظیر.(کانون ادبیات ایران)

        از نظر برشت مقصود هنر از نظر مارکس و مارکسیست‌ها انعکاس دادن شرایط اجتماعی نیست. بلکه تلاش برای تغییر دادن این شرایط است و این امر فقط از طریق تاکتیک‌های ضربتیِ مدرنیستیِ آوانگارد امکان پذیر است. نابرابری‌های اجتماعی موجود میان دارا و ندار را نباید تثبیت شده یا پذیرفته شده نشان داد ـ که در بیشتر نوشته¬های رئالیستی به صورت طبیعی این طور است ـ بلکه باید به عنوان امری نفرت‌انگیز، وحشیانه و ناعادلانه عرضه کرد. رئالیسم صرفاً بحث فرم نیست. با رونوشت برداری از این رئالیست‌ها خود ما دیگر رئالیست نخواهیم بود. زمان به پیش می‌رود... مسائل تازه یی شعله ور می‌شوند و تکنیک‌های تازه‌یی می‌طلبند. واقعیت عوض می‌شود؛ برای بازنمایی آن، وسایل بازنمایی نیز باید عوض شوند. از هیچ، چیزی پدید نمی‌آید. نو از کهنه می‌جوشد، اما همین است که آن را نو می‌کند» (چایلدز، 1382، 50و49)

        برشت هم‌زمان که از ترسیم رئالیستی جامعه‌اش دوری می‌گزیند، واقعیت‌های واپس‌گرایانه و ارتجاعی آن را به چالش می‌کشد. شاید به همین سبب قهرمان‌هایش چندگانه، متناقض، غریب و مبهم به نظر می‌رسند.برشت برای مقابله با روند رو به رشد مناسبات بورژوازی نه تنها به مضامین و موضوعاتی انتقادی و معترضانه می‌پردازد، که برای به اجرا در آوردن ایده‌ی خود فرم بدیعی نیز می‌آفریند. تا کاملاً از سیطره‌ی سنت تئاتر بورژوایی زمانه‌اش رها شود و تئاتر مردمی، محرک، آگاه کننده و تفکربرانگیز خود را از اساس، بر پایه‌یی مستقل و پیشرو بنا کند. در مسیر این هدف، آنچه را به طور اخص از تئاتر ارسطویی ـ که تا آن زمان تنها فرم تجربه شده‌ی نمایشی بود ـ کنار می‌گذارد؛ تراژدی و برخی از عناصر آن همچون تزکیه، هم‌ذات پنداری و استغراق (در هم آمیختگی) است؛ پرهیز از غرق شدن بازیگر در نقش و به تبع آن، غرق شدن تماشاگر در بازیگر. به عقیده‌ی او «به وسیله‌ی کنار گذاشتن این عناصر، هنرهای نمایشی خود را از تتمه‌ی شعایری که یادآور آلودگی آن در ادوار گذشته است، می‌رهاند و سپس از مرحله‌یی که به تفسیر جهان کمک می‌کرد به مرحله‌یی وارد می‌شود که به تغییر جهان کمک می‌کند.» (برشت، 1378، 119)
        در صورتی که تفکر چپ در مخالفت با هرگونه برخورد احساسی و تراژیک، بر این باور بود که تسلط بر نیروهای طبیعی با به کارگیری نیروی عقل امکان پذیر است و یگانه راه هدفمند و ارزشمند کردن زندگی انسان خردمحوری است. تعارض تراژدی و تفکر انقلابی چپ در نمایشنامه‌های برشت بیش از همه در نمایشنامه‌های" محاکمه‌ی ژاندارک در رُوان" و"زندگی گالیله" جلب نظر می‌کند.(آزاده شاهمیری-ایران تاتر)

         

         

         

        یاد بگیر، ساده ترین چیز ها را !
        برای آنان كه به خواهند یاد بگیرند
        هرگز دیر نیست.
        الفبا را یاد بگیر ! كافی نیست ؛ اما
        آن را یاد بگیر ! مگذار دل سردت كنند !
        دست به كار شو ! تو همه چیز را باید بدانی.
        تو باید رهبری را به دست گیری.

        ای آن كه در تبعیدی ، یاد بگیر !
        ای آن كه در زندانی ، یاد گیر !
        ای زنی كه در خانه نشسته یی ، یاد بگیر !
        ای انسان شصت ساله ، یاد بگیر !
        تو باید رهبری را به دست گیری.

        ای آن كه بی خانمانی ، در پی درس و مدرسه باش !
        ای آن كه از سرما می‌لرزی ، چیزی بیاموز !
        ای آن كه گرسنه گی می‌كشی ، كتابی به دست گیر !
        این خود سلاحی ست.
        تو باید رهبری را به دست گیری.

        ای دوست ، از پرسیدن شرم مكن !
        مگذار كه با زور ، پذیرنده ات كنند.

        خود به دنبال اش بگرد !
        آن چه را كه خود نیاموخته یی
        انگار كن كه نمی‌دانی.
        صورت حساب ات را خودت جمع بزن !
        این تویی كه باید به پردازی اش.
        روی هر رقمی‌انگشت بگذار
        و به پرس : این ، برای چیست ؟
        تو باید رهبری را به دست گیری 
         
         
        گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
        منبع : lawblog.ir
        ویکی پدیا

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۸۹۴ در تاریخ سه شنبه ۲۹ فروردين ۱۳۹۱ ۰۱:۴۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3