جمعه ۷ دی
خاطراتِ گمشده
ارسال شده توسط عیسی نصراللهی ( سپیدار ) در تاریخ : سه شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۴:۰۹
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۹۰ | نظرات : ۵
|
|
" خاطراتِ گمشده "
____________________________
گاهی اوقات باید خود را برداشت و رفت...از روزمره گی و روزمرگی جدا شد و به خاطراتِ دور اکتفا کرد_____ گاهی درونِ همین خاطرات( چیزهایِ خوبی نهفته است) ، موهایش را شانه میزند_حوله را سرِ جایش قرار میدهد، کفشهایش را میپوشد و بسانِ روزهایِ قشنگِ پیشین، رویِ ایستگاهِ اتوبوس به انتظارِ سرنوشت مینشیند. همانکه دستی تکان نمیدهد، بی تفاوت عبور میکند و تو ، هی، این کار را بارها تکرار میکنی. اما انگار بعد از پانزده سال،سرنوشت بویِ طعمه یِ خاکیِ خود را باز هم شنیده است( او می آید و دوباره و باز هم دوباره،هرگز دستی برایت تِکان نمیدهد) و در همین اوهام است که باید پسرش را به مَهد ببرد، و حتما پولِ تو جیبیِ اش را بپردازد_ اوراق و مکاتبات را وارسی کند به پروژه ها بِرِسَد.( او انگار سالهاست که گم شده است )
____________________________
دِلنوشته ای فی البداهه_ عیسی نصراللهی ۹۶/۱۱/۳۰
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۸۶۱۸ در تاریخ سه شنبه ۱ اسفند ۱۳۹۶ ۰۴:۰۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.