سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مصاحبه با(.........)؟!
        ارسال شده توسط

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        در تاریخ : سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۵۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۳۰۰ | نظرات : ۶۴

        خندانکبه نام خداخندانک
        وباعرض سلام خدمت تمام استادان ودوستان شاعرم
        وباکسب اجازه ازمدیریت محترم سایت ناب
         استادبزرگوارمان ( سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)
         پست معرفی شاعر این هفته را اختصاص داده ام
        به استادعزیزوبزرگوارم مهدی رفوگر
        که یکی ازفرهیختگان دلسوزعلاقمند وفعال درزمینه ی ادبیات هستند
        وتلاشهای ایشان دراین مسیربسیارهم تحسین برانگیزاست!
        سوال یک:استادبزرگوارم خواهش می کنم خودتان رابه طورکامل معرفی کنیدوهرآنچه را که لازم می دانید دررزومه ی شخصی شما ثبت شود برای ما بازگوکنید درواقع یک بیوگرافی کامل ازتون می خوام؟
        مهدی رفوگر ....متولد مرداد سال چهل و سه .... در خانواده ای به اصطلاح امروز پر جمعیت بزرگ شدم .... هفت خواهر و برادر که من فرزند چهارم ودر کودکی بسیار ضعیف و ناتوان بودم .... مداوم خون دماغ می شدم ... همین مسئله سبب شد تا میزان شیطنت هایم به نسبت هم سن های خودم کمتر باشد ... مواظبت دائمی مادرم از ترس بیماری را همیشه احساس می کردم .... لوس نبودم ... عادی ... اما همیشه حس می کردم که دورادور خانواده مواظب و نگران من هستند ... اوقات فراقتم را با داستان های ذهنی میگذراندم که از فیلم ها اقتباس و در بازی از آن ها استفاده میکردم ... شاید خیالپرداز... به خواست پدر و با آنکه شهریه مدارس خصوصی برای یک کارگر سنگین بود به یک مدرسه خصوصی اسلامی رفتم ... پایه مذهب و سوالات مذهبی در من ریشه دواند ... هنوز هم درگیر مذاهب و آئین های گوناگون مخصوصا شرق هستم ....سپس به دلیل روشنگری زیاد مذهبی که بالاتر از سن من بود .... پدرم مرا به دبستان دولتی فرستاد .... آنجا متوجه تغییرات فکری و حبس اندیشه هایم شدم ... در ده سالگی پدرم را از دست دادم ... این مسئله غوغای فلسفی من شد .... بیشتر تغییر کردم و بر خلاف خواست خانواده که درس را برتر میدانستند به مطالعه پنهانی پرداختم ( کتاب ها را میان کتاب درسی گذاشته و میخواندم ... وهمه تشویقم میکردند که چقدر درس خوان هستم )
        سال اول راهنمایی با یکی از افراد روشنفکر خانواده بحث و جدلی بر سر زندگی کردم ... او با تمام تفاوت سنی و تجربه خود ...سخنانم را گوش کرد ... هفته بعد به خانه ما آمد همراه بیست جلد کتاب ... مجموعه آثار صادق هدایت ... علی دشتی ....هادی خرسندی ووووو ... به صلاحدید خانواده کتاب ها توقیف و به انبار منتقل شد ... پس از اتمام سال تحصیلی با گریه و زاری و کمی پنهان کاری و ریا توانستم وارد دنیای خارق العاده صادق هدایت و دیگران شوم ..... اولین انفجار جهان من درهمین زمان اتفاق افتاد ... آنچه در خلوت با خود صحبت میکردم .... بر روی کاغذ نوشتم و بدبختی آغاز شد ...
        در سال تحصیلی جدید نوشتن برای من تفریح بود ... در ازای یک نوشابه یا نوشته شدن مشق های مدرسه ام ...برای دوستانم نامه های عاشقانه مینوشتم ... اگر لو نرفته بودم ...کاسبی بدی نبود .... دختر یکی از همسایگان متوجه این مسئله شد .... فهمید نامه هایی که به دستش میرسد کار من است ...نه نوجوانی که فکر میکرد عاشق اوست ... در مدرسه محاکمه شده و تعهد دادم دیگر ننویسم .....
        القصه در سیزده سالگی به فروغ فرخزاد؛ اخوان ؛ سهراب سپهری دل بستم .... و سپس شاملو دوباره دنیای مرا دگرگون کرد ..... انفجار دوم .... سخت شدید بود .... حس کردم همزبانی پیدا کرده ام .... او تا امروز همراه من است هرچند که میدانم لیاقت شاگردی او را ندارم .... اما او توتم و تابوی ادبی من شد.
        مثل اکثر هم سن های خود در زمان انقلاب دچار سیاسی بازی و رادیکالیسم فکری شدم .... شاید باور نکنید ... گروه اندیشه سازان( گروهی که در حال حاضر یکی از غول های کتاب درسی وووووو است) به دست من و پنج دوست عزیزم تاسیس شد ... متاسفانه از میان آنها فقط من زنده ام و آن پنج تن شهید یا ترور شدند ....
        در یک فصل اجباری و کمی دلخواه مجبور شدم طعم خون و کشتار و دفاع را بچشم ... که ظاهرا یادگارهایش تا آخر عمر همراهم خواهند بود .....
        حالا یک کارمند ساده در متروی تهران ...دارای همسر و دو فرزند هستم ....
        این تمام زندگی من بود ...
        *تعریفتان ازشعر چیست؟
        نمیتوانم تعریفی ارائه دهم .... آنچه مینویسم به انتخاب مخاطب میتواند شعر یا چیز دیگر باشد ... ولی در کل سخن شیوا و البته پر معنا را دوست دارم .... زیبایی را دوست دارم ....
        ودرست ازچه زمانی سرودن شعر را آغاز کردید ؟
        در یازده سالگی نوشتن را آغاز کردم ... که بعضی به آن شعر می گفتند و بعضی بر آن میخندیدند.
        *چرابه شعر روی آوردید؟
        من به شعر روی نیاوردم .... او مرا انتخاب کرد ....
        *آیا اتفاق خاصی باعث شد دست به قلم ببرید ؟
        همیشه آدم حرافی بودم .... وقتی متوجه شدم دیگران حرف هایم را گوش نمیکنند... نوشتم...
        *آیا زمینه ی هنر شعر در خانواده وبستگان دیگر شما نیزهست؟
        حس نوشتن و هنر را همه دارند...اما این که کسی مثل من خراب و آلوده شده باشد ؟؟؟؟ نه....
        گه گاه دختر و پسرم می نویسند .... دخترم احساسی و پسرم اجتماعی ... دوستدارم آنها عادی زندگی کنند ...به همین علت بیش از حد تشویق نمیکنم .... باید زمان مطلوب فرا رسد ....
        *مشوق شما درسرودن شعر چه کسانی بودند؟
        مادر و خواهر بزرگترم که از لحاظ فکری به من نزدیک بود ...
        *اشعارتان بیشتر کوششی است ویا جوششی؟
        هرگز به اجبار ننوشتم ... شعر برای من یک ارتباط متافیزیکی میان دنیای اطراف و ناخودآگاه من است ..... الهه شعر را باور دارم ...
        *خودتان کدام نوع رابیشترمی پسندید ؟
        از نوشتن صنعتی و حسابگرانه شعر متنفرم....کارهایم را ویرایش میکنم ... اما نه آنچنان که حس اولیه خود را ازدست بدهند ...
        *درچه قالبهای شعری قلم می زنید وبیشتردرچه زمینه های می نویسید؟
        قالب سپید را دوست دارم ... احساس میکنم از لحاظ واژه و محتوا دستم بازتر است ....
        *مضامین شعریتان از چه حسی لبریز شده است؟
        عشق ... اما نه عشقی که جنون شود ....مهر و مهرورزی ....
        *منابع الهامتان چیست؟
        کمی دلتنگی های خودم و مسائلی که احساس میکنم روابط اجتماعی را مختل کرده است.
        *نظرتان درباره ی عشق چیست؟
        عشق به آن صورتی که مجنون و فرهاد تحویل دهد .... قبول ندارم ... مهر و مهرورزی چیزی است که باید فراگرفت ... باید همه چیز هستی را دوست داشت ...
         *عشق چه تاثیری بر شعر وشاعر دارد؟
        تاثیر عشق بر شاعر ...یک چیزی شخصی است ...نسبت به تجربه های احساسی و فیزیکی او .... نمیتوان آن را مورد تفسیر قرار داد... ناخودآگاه نویسنده و عقاید او بر معنا و محتوای جملات تاثیر می گذارد ....
        *آیاتاکنون کتابی هم چاپ کرده اید ؟
        سه کتاب به نام های :
        به خدایی که درون توست سلام می کنم
        تو و ترانه های دلتنگی من
        انتظار من ؛ غیبت تو
         
        *لطفن کمی ازتحصیلات سوابق وفعالیتهایتهای ادبی وهنریتان برایمان بگویید ؟
        به دلایلی که ذکر آن جایز نیست .... ترک تحصیل کردم ...مجوز ثبت نام از من گرفته شد ... تا سالها بعد که توانستم با گذشت زمان دیپلم بگیرم .... به همین دلیل از هرچه تحصیل و دانشگاه متنفر شدم ... سعی کردم بیشتر توسط خودم آموزش ببینم تا اساتیدی که به آموزش های خود هیچ اعتقادی ندارند ....
        در تمام این سال ها دست از مطالعه بر نداشتم ....روانشناسی... مذاهب ... ادبیات شعری ... سناریو... فلسفه شرق ....اساطیر .... نمایشنامه .... متافیزیک .... بیشترین موارد مطالعه ام بوده است اما از رمان متنفرم .... اطراف هرکدام از ما مردمانی هستند که حکم یک رمان دارند .... کافی است دقت کنیم...
        *وآیا غیرازشعر به کارهای هنری دیگری هم می پردازید؟
        دو کتاب راماین و مهابهارات ترجمه زمان گورکانیان را از لحاظ داستانی و واژه های سانسکریت بازنویسی و تصحیح کردم ( زیر نظر دکتر جلال نائیینی رئیس بیست و پنج سال سال کرسی فلسفه ایران تا زمان انقلاب و دکتر عثمانی وابسته فرهنگی هند ) منتشر نشد.
        تطبیق اسطوره های شاهنامه با اسطوره های هند و آریایی .... منتشر نشد .
        چندین نمایشنامه که مجوز چاپ و رفتن بر روی صحنه نگرفتند ... شادروان سمندریان به شوخی بعد از خواندن آنها گفت : جوان مردم ما هنوز سیاه بازی را درک نکرده اند ... آنوقت تو به شیوه ابزوردیسم مطلب مینویسی...
        چندین فیلمنامه که در مسابقات سیما موفق شناخته شدند اما توسط افراد مشهورفعلی و گمنام آن زمان سیما با نام ایشان به صورت سریال در مجموعه آئینه عبرت و .... نمایش داده شد .
        متاسفانه به دلیل شکست های پی در پی و دوری گزیدن از دیگران.... که بعدها مشخص شد به خاطر صدمات روحی جنگ بوده است کم کم از نوشتن فاصله گرفتم و برای از بین بردن غوغای درونم مطالعه و صنایع دستی را جایگزین کردم ... قلمزنی فلز...مشبک ...آئینه کاری ...معرق منبت .... نقاشی و تراشکاری بر روی شیشه و آئینه ..... به عنوان صنعت گر و استاد در صنایع دستی نامم ثبت شد و مجوز گرفتم .... اما هنوز احساس میکنم شاگردی بیش نیستم....
        آپارتمان نشین که شدم نتوانستم به دلیل مزاحمت برای همسایه ها ... صنایع دستی را ادامه بدهم ...پس مشغول کامپیوتر شدم .... خودخواهی اگر نباشد توانستم با استفاده از چند نرم افزار کتاب های مختلف الکترونیکی ابداع کنم .... چون تحریم بودیم و نرم افزارهای اصلی فیلتر می شدند .... یکی از کارهایی که سبب رفع خستگی من شد... کتابی به زبان انگلیسی بود ...گردآوری تمام داستان های ایزوپ نویسنده یونانی که چند ماه وقت صرف آن کردم ... بر عکس تمام فعالیت هایی که در زمینه زبان پارسی کرده و هیچ کس قدر آن را ندانست ... نمیدانم این کتاب الکترونیک چگونه به دست یکی از دانشگاه های ادبیات انگلستان رسید که برای من به صورت ایمیل تقدیرنامه ارسال و دعوت به همکاری شدم ..... کارمند دولت بودم و از ترس برچسب خیانت و دیگر حرف ها ...جواب رد دادم ...
        *نظرتان درباره ی شعرنو،پست مدرن وکلاسیک ایران چیست وکدام سبک رابیشتر می پسندید ؟
        سال ها است که تکلیف خود را روشن کرده ام ....زیبایی همراه با معنی را دوست دارم .... خود را درگیر نوع و سبک نمی کنم .... برای من دیگر فرقی ندارد سخن اثر کیست .... فقط یک مورد آزارم میدهد .... و آن عدم وحدت مابین نویسندگان و هنرمندان است .... رقابت را با دشمنی و حسادت اشتباه گرفته اند.....گه گاه دیده ام بعضی چنان از سبک خود دفاع می کنند که گویی ارث پدری ایشان است ....
        *نظرتان درباره ی نقد ادبی چیست؟وتاثیرآن برادبیات؟
        متاسفانه ما نقادان خوبی نداریم ...
        گروهی هستند که اگر نویسنده را دوست داشته باشند فقط از او تعریف می کنند ... وای اگر از نویسنده ای رضایت قلب نداشته باشند .... او را یکراست کافر اعلام میکنند .... فراموش نمیکنم شخصی که احمد شاملو واخوان ثالث را کافر و فروغ را فاجر در روزنامه کیهان نام میبرد ... الان دکترا گرفته است ... سخنرانی میکند ... با حافظ شراب مینوشد .... خاطراتی تلخ از گذشته ادبیات معاصر.... به یاد می آورم یکی از بزرگان در هنگام سخنرانی اعلام کرد که بر علیه حافظ اعلام جرم می کند و باید شاهنامه از صفحه روزگار محو شود ....
        گروهی دیگر از نقادان هم که به عقیده من فال قهوه میگیرند .... بیهوده سعی در افشای احساس شاعر و موقعیت مکانی وووو دارند .... هیچ برای گفتن ندارند ... فقط واژه ها را سرازیر میکنند تا لال از دنیا نروند ....
        حالا شما بگو این نقادان بر ادبیات تاثیر دارند یا نابودی صاحبان ادب؟؟؟؟؟
        *مشکلات شاعران درعرصه ی شعروادب چیست؟ وچه پیشنهاداتی دارید برای بهبود اوضاع شعرو شاعری ونشر؟
        شاعر تا زمانی که برای خود یا یک جمع کوچک می نویسد هیچ مشکلی ندارد.... وای به آنروزی که بخواهد وارد اجتماع شود .... مشکل اول خود شاعر است ...قیدها ...بندها ...عقاید....باید تکلیف خود را روشن کند ... به ساز روزگار بنویسد یا برخلاف آن ... مصلحت اندیش باشد یا مصلح...
        در مورد نشر باید بگویم... آنقدر شاعر هست که دیگر هیچ کس سره از ناسره جدا نمیکند ....زمانه بدی است ... جوانان با استعدادی را دیده ام که زیر سایه بزرگان خفه شده اند ... چون بازار کتاب سود میخواهد ... پس گاهی کتاب بزرگان چندین بار در سال منتشر شده اما به یک جوان با استعداد فرصت داده نمیشود .....راه حل تعاون میان نویسندگان است .... بارها من این مطلب را با طرح های مختلف در ناب ابراز کردم که همه مورد بی مهری قرار گرفت .... همه تکرو هستند .... اشخاصی که خود را استاد ادب میدانند اما آداب را رعایت نمیکنند ....
        *اگریکی ازدست اندرکان حوزه ی شعروادبیات بودید چه راهکارهایی برای بهبود اوضاع کنونی شعر درایران داشتید؟
        در این مورد هیچ فکری نمیکنم ... تلاش های کوچک دوستانه من به ثمر نرسید ... چه نقشه یا ایده ای ارائه دهم ....
        *به نظر شما دنیای یک شاعر چه تفاوتی بابقیه ی مردم دارد؟
        هیچ تفاوتی در واقعیت آن نمی بینم ... اما از لحاظ حقیقی نوع دید شاعر است که حقایقی را برای او روشن یا پنهان می کند .... پس شاعر و اعتقادات او مشخصه است ...نه نوع اتفاق...
        *یکی از خاطرات خوب وبد زندگیتان رادرصورت تمایل برایمان بگویید تا کمی بحثمان جذاب ترشود؟
        شاید باور نکنید ... اما پذیرفته ام که اتفاقات و جریان زندگی یک موج سینوسی است ... هرگز کسی در اوج این موج یا افت آن نمیماند .... سال هاست فرا گرفته ام که ... این نیز بگذرد ..
        *به نظرشما کدام اشعار مخاطبان بیشتری دارندوبیشتربر دل مخاطبان می نشیند؟ اشعارسیاسی عاشقانه عارفانه یا اجتماعی ویاغیره ............؟
        عاشقانه .... این مردم تا زمانیکه معنی عشق و مهر و مهرورزی را فرا نگرفته اند ... دچار سردرگمی ضمیر ناخودآگاه هستند .... خود را با اشعار عاشقانه درمان میکنند .... برای اشعار سیاسی فقط می گویند : عجب چیزی گفته .... برای اشعار فلسفی میگویند : خود طرف هم نمیداند چه نوشته است ....برای اشعار عارفانه می گویند : عجب حال غریبی دارد.....
        *چگونه وازکی عضو سایت ادبی ناب شدید؟وسایت شعرناب راچگونه می بینید؟
        تاریخ آن را فراموش کرده ام ...فکر کنم دو یا سه سال پیش به پیشنهاد یک دوست.... سری به سایت زدم ... از اشعار بعضی دوستان لذت بردم و ماندم ....سپس گفتم با ارسال نوشته هایم خود را محک بزنم ....دروغ نمیگویم فقط و فقط به خاطر چند دوست عزیز مانده ام .... نام نمیبرم ... خود میدانند...شعرناب تلاش خوب و موفقی بوده است ... از همه مهمتر اینکه فیلتر ندارد ... با سابقه و بی سابقه ... کوچک و بزرگ از امتیازات مساوی برقرار هستند ....
        *نمی دانم چقدر با افراغ اندیشه آشنایی دارید اما می خواهم بدانم نظرتان درباره ی استاداحمدی زاده ی عزیز وسبک شعریشون چیست؟
        کارهایی نغز و زیبا از ایشان دیده ام که مختص ایشان است .... یک سبک اختصاصی ... اما معتقدم بعضی از اعضا بدون آنکه این سبک را درک کرده باشند ... اشعار خود را در این دسته بندی قرار می دهند .... براحتی میگویم افراغ اندیشه سبک و زبان خاص استاد احمدی زاده است ...
        **اگرازشما بخواهیم همین الان یک شعر تقدیم کنین به اهالی سایت ناب چه می گویید؟خوشحال میشیم اگه شعری برایمان بنویسید تا حال وهوایمان عوض شود.
        چند فنجان قهوه سیاه
        یک پاکت سیگار
        نسخه پزشک
        حب های افیونی
        چند برگ کاغذ سپید
        یک خودکار تازه نفس
        روزمره من شد
         
        هنگام
        هنگام که باید سکوت می کردم
        سخن نمی گفتم
        خفقان می گرفتم
        **درپایان ازشما تقاضا دارم اگر اشکالی نداره یکی ازاشعارتان دراینجا قراردهید تا دوستان به نقد وبررسی آن بپردازند.
        بر عزای خویش نشست
        زمین خاکستر نشین
        خون شد به خشم
        آسمان کبود
        تلاطمی برپا شد
        موج های سنگین
        خشمگین
        سواحل را فرو بردند
        او
        غرق در غرور
        کبر
        جاه طلبی
        خویش را خدای گونه دانست
        او
        بر بستر روانپریش خویش
        مرگ آور
        احکام نو پرداخت
        حیات را مسخر کرد
        باشد
        باشد تا نمرودیان آویزه گوش کنند
        بر برج های بابل نه
        بر احکام خدایی باید کرد
        پانوشت:
        باتشکر فراوان ازاین استادعزیزوبزرگوارم که دعوت ماراقبول کردند
         وباصبروحوصله وبه زیبایی پاسخگوی سوالاتمان بودند.خندانک
        با آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای ایشان وهمه ی شما
         مخاطبان وهمراهان فهیم ودوست داشتنی این پست.خندانکخندانکخندانک
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۷۰۱۲ در تاریخ سه شنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۵۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1