سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مصاحبه با(.........)؟!
        ارسال شده توسط

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        در تاریخ : سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۲۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۰۸ | نظرات : ۱۰۸

        خندانکبه نام خداخندانک
        وباعرض سلام خدمت تمام استادان ودوستان شاعرم
        وباکسب اجازه ازمدیریت محترم سایت ناب استادبزرگوارمان
         ( سید حاج فکری احمدی زاده (ملحق)
         پست معرفی شاعر این هفته را اختصاص داده ام به استاد فرهیخته وبزرگوارمان محمد میرسلیمانی بافقی متخلص به باران
        ازبچه های باصفای محله ی امام رضا واستادغزلهای عاشقانه ی
        شورانگیز که یکی ازیاران قدیمی وفعال سامانه ی ادبی ناب بودند
        وقبلن هم مدیریت کارگاه صندلی داغ را  درسایت برعهده داشتند
        والان نوبت خودشون شده که جزغاله شن خندانک
        می گن گذر پوست به دباغ خونه می افته دوستان خوبم حالا هرچی دلتون می خواد آتیش روشن کنید واین صندلی راداغ کنیدوسوال بپرسید تا استاد بافقی مجبورشه بره سقاخونه و توبه کنه ازاون همه آتشیبیاریاوشیطونیایی که توکارگاهها سرملت شاعردر آورده..........................خندانکخندانک
        اون قدر اذیتش کنین باسوالاتتون تا اون چهارلاخ موشم بریزین
         که خوب حالش جابیاد ودیگه هوس نکنه مردم رو داغ کنه
        وخودش هرسال بهاربارفقا بره زیارتخندانکخندانک
         
        سوال یک:استادبزرگوارم خواهش می کنم خودتان رابه طورکامل معرفی کنیدوهرآنچه را که لازم می دانید دررزومه ی شخصی شما ثبت شود برای ما بازگوکنید درواقع یک بیوگرافی کامل ازتون می خوام؟
        بنده متولد 45/10/1 خورشیدی در شهرستان بافق در 100 کیلومتری جنوبشرق یزد هستم.البته شجره نامه مان به امامزاده سيد محسن فرزند امام سجاد(ع)كه بيرون شهر همدان واقع شده مي رسد. حال چطور سراز دارالشجاعه بافق درآورده ايم خدا مي داند!!! دیپلم را به سال 1365 اخذ و در سال 1371 از دانشگاه امام صادق(ع) تهران در رشته معارف اسلامی و علوم سیاسی در مقطع کارشناسی ارشد دانش آموخته شدم. بعد از آن تاکنون مشغول تدریس و پژوهش و تاليف و امور اجرایی هستم.خانواده ای 5 نفره ایم که ساکن شهرهای تهران ویزد وفعلا مشهد هستیم.
        سوال دو:تعریفتان ازشعر چیست؟ودرست ازچه زمانی سرودن شعر را آغاز کردید ؟ چرابه شعر روی آوردید؟آیا اتفاق خاصی باعث شد دست به قلم ببرید ؟
        از نظر فنی همان تعریف شعر به "کلام موزون مقفا با عنصر خیال "را کاملترین تعریف می دانم ولی همانند سایر هنرها آنرا نوعی زایش بازمانده های عناصر سرکوفت شده در گوشه خود یا فراخود ذهن انسان) به قول فروید (می توان دانست و نقطه خلافی در آن ندیده ام.
        اولين شعرم د ر جواب نامه دوست عزیزی بود که از جبهه جنگ عراق برایم نوشته بود و بعدا به شهادت رسید(رحمه الله علیه) ولی الان نمی دانم کجاست؟ولی جرقه پایدار سرایش شعرم با تشویق های معلم واستادی گرانقدر به نام آقای مدرسی به سال اول دبیرستان (1360خ.)سرودم آنهم در استقبال از غزل مشهور حافظ!!!!!!!! كه مرا مورد نوازش و التفات قرار دادند و به نوعي آغازگر ماراتون شعرم بود که چنین است:
        دارم ازروي نهـــــانش گله چندان كه مپرس
        كه چنين خوار شدم سخت پشيمان كه مپرس
        بــــــــــــــــرو اي زاهد و بگذر ز سرما زيرا
        مي لعل ؛دين ودلم برد بدان سان كه مپرس
        من وفا وصحت وصــــدق وصفا بودم قصد
        ليك راهي برود نرگس مستان كه مپرس
        گفتمش روي نهان داشتنت عيبي نيست؟
        گفت جانم چه بگويم تو به قرآن كه مپرس
        در دوران دبیرستان که بودم شروع به سرایش کردم تا اینکه شعرم را یکی از دبیران بزرگورام به نام جناب آقای مدرسی اتفاقی دیدند.شعر بسیار درب داغوني بود ولی آن نیک مرد والاتبار دستان مرا گرفت و پا به پا برد تا شیوه شعر گفتن آموخت....آن سرآغازی دلنشین وزیبا بر ادامه سرایشم گردید که تا کنون استمرار داشته.متاسفانه هر چه کردم آن بزرگ مرد را ولو لختی دوباره زیارت کنم و دستانشان را ببوسم وببویم تا به اين لحظه نتواستم و هر موقع یادم می آید متاثر میشوم.ایشان ساکن یزد وبرای تدریس به بافق می آمدند.هر کجا هست خدایا بسلامت داااااااااااارش........
        سوال سه:آیا زمینه ی هنر شعر در خانواده وبستگان دیگر شما نیزهست؟ومشوق شما درسرودن شعر چه کسانی بودند؟
        بطور مستقیم خیر.البته ابیاتی ازجد پدریمان که روحانی بودند ودرخردسالی من فوت کرده بودند بیادگار مانده از جمله:
        چون شمع گداخـتن به یادم دادنـد
        وآنـگاه به شــعله‌ای مرادم دادند
        چون آب شدم، اسـیر خاکم کردند
        چـون‌خاک‌شدم به‌دست‌بادم‌دادند!
        ◇◇◇◇◇
        پسرم که سوم راهنمایی است گاهی می سراید.این شعر از اوست:
        كرد چو مردي زسر خشم خود
        كودك همسايه خود را صدا
        كاي پسر بي ادب و بي اصول
        عاجز وديوانه شدم از دغا
        يك دمم آسايش و خوابي نداشت
        مي بري آخر تو همه پود ما
        خسته و درماندم ام از دست تو
        فكرم و ذهنم تو نذاري بجا
        در همه روزم وشب و ثانيه
        فكر مرا خدشه زني؛لحظه ها.....
        سوال چهار: اشعارتان بیشتر کوششی است ویا جوششی؟وخودتان کدام نوع رابیشترمی پسندید ؟
        فقط جوششی است مگر بدایه هایی که لحظه ای در پاسخ دوستی گفته ام و ترکیبی از هر دوهست!!خودم جوششی را ترجیح می دهم.
        سوال پنج :درچه قالبهای شعری قلم می زنید وبیشتردرچه زمینه های می نویسید؟ودرواقع مضامین شعریتان از چه حسی لبریز شده است؟ومنابع الهامتان چیست؟واینکه اشعارتان بیشترکوششی است یا جوششی؟
        بیشترین اشعارم غزل است اما مثنوی و قصیده و رباعی ودوبیتی و چهارپاره هم دارم.
        غزل را همانند دلارایی شوریده دل و نوشته ای وحی گونه دوست دارم .چهار پاره را خیلی دوست دارم چرا که نوعی غزل گونه با قدرت مانور فراونتری است.با عنایت به اینکه اشعارم جوششی است لاجرم از دل الهام میگیرد و سرشار از حس درونی شاعر است. شاعر از همه چیز می تواند الهام بگیرد ولی پایه آن احساس درونی و قلبی اوست.
        سوال شش :نظرتان درباره ی عشق چیست؟ وچه تاثیری بر شعر وشاعر دارد؟
        عشق را نوعی مریضی می دانم!!.عشق نوعی دوستی افراطی است و افراط در هر چیزی ناپسند ونابجاست. دوستی در حد معمولی تا عشق ویرانگر می تواند برای شعرا انگیزه سرایش ایجاد کند و موتور شعرشان را به حرکت درآورد ولی اگر دل به انوار اشراقی و یقینی جلا داده شد برای همیشه خواهد سرود و همیشه خواهد بارید.
        سوال هفت: آیاتاکنون کتابی هم چاپ کرده اید ؟لطفن کمی ازتحصیلات سوابق وفعالیتهای ادبی وهنریتان برایمان بگویید ؟ وآیا غیرازشعر به کارهای هنری دیگری هم می پردازید.
        تالیف دارم ولی اشعارم را هنوزبه صورت مستقل چاپ نکرده ام. اگر منظور سوابق تحصیلات است که قبلا اشاره کردم.در بافق انجمن شعر وادب یاس را بنیانگزاری کردم و سالیانی چندجلسات مستمری با شعرای بافقی درمنازل داشتیم ولی در مشهد نتوانستم ادامه دهم و صرفا دردنیای مجازی به ویژه این سامانه فعالیت داشته ام.در جوانی تئاتر کار میکردم ولی زیباترین ودوست داشتنی ترین کار برایم پژوهش های میدانی وکتابخانه ای است که اصلا برایم خسته کننده نیست.
        ولی همنشینی با دوستان شاعر در انجمنها یا دوره های دوستانه و اخیرا این سامانه پربها بیشرین مشوق برایم بود.خوب است دوستان نوپرداز بدانند پس از تشويق آن بزرگ مرد برنامه چيدم وهرورز صبحها سه صفحه از شاهنامه فردوسي را ميخواندم وشبها غزلياتي از حافظ شيرين گفتار كه مطمئنم تاثيرگذار بوده است.
        سوال هشت:نظرتان درباره ی شعرنو،پست مدرن وکلاسیک ایران چیست وکدام سبک رابیشتر می پسندید ؟
        اشعار کلاسیک را بیشتر دوست دارم.شعر نو واقیعتی است که نمی توان انکار یا نادیده گرفت و گاهی مضامین زیبایی در قالب نو سروده می شود که واقعا به دل می نشیند اما باید اعتراف نمود که هجمه گسترده ای از مطالب معمولی که نثری بیش نیستند به نام نو وسپید منتشر می شودو اصل شعر وادب مدرن را زیر سئوال برده اند. پست مدرنیسم را می توان در اشعار کلاسیک هم به زیبایی نشان داد و زبان شعری را بروزرسانی نمود ولی قالبی به نام هایکو را وصله ناجور وارداتی و ضایع کننده برای ادب فارسی می دانم.
        سوال نه: نظرتان درباره ی نقد ادبی چیست؟وتاثیرآن برادبیات؟
        نقد همیشه بوده و خواهد بود و ضروریست اما آنچه موجب نگرانی است کمبود ناقد خبره و باسواد و فرهیخته و بیطرف است که چون در نایابست!!دقت داشته باشیم که اگر نقد به پیشرفت شاعر و به جلو راندنش کمک نکند و خدای نا خواسته به کور شدن استعداد ش منجر شود دیگر نقد نخواهد بود.
        سوال ده :مشکلات شاعران درعرصه ی شعروادب چیست؟ وچه پیشنهاداتی دارید برای بهبود اوضاع شعرو شاعری ونشر؟درواقع اگریکی ازدست اندرکان حوزه ی شعروادبیات بودید چه راهکارهایی برای بهبود اوضاع کنونی شعر درایران داشتید؟
        بی پرده بگویم مهمترین آفت امروزی شعر وادب وجود باندهای کاری یا رفاقتی است که محافل شعری را قبضه کرده اند و هر جور دلشان می خواهد شعر وادب را می رقصانند و در بعض احیان بازاری برای خودشان دست وپا کرده اند!......
        سوال یازده:به نظر شما دنیای یک شاعر چه تفاوتی بابقیه ی مردم دارد؟ویکی از خاطرات خوب وبد زندگیتان رادرصورت تمایل برایمان بگویید تا کمی بحثمان جذاب ترشود؟
        کمی احساسی تر و گرمتر است وهمین گاهی زندگی معمولی اورا دستخوش ناملایماتی می کند که روحش را آزار می دهد.عاقلانه این است که شاعر درلحظات زندگی روزمره از احساسات گرم شاعری خالی باشد و در برابر، در اوان سرایش و شاعرانگی از دغدغه های پریش زندگانی خودرارها سازد تا هردو کنشش کامل به سرانجام برسد.
        شیرین ترین خاطره شعری ام مربوط به دوسال پیش است که متوجه شدم خانه ای که مرحوم مادرم درآن بزرگ شده بودند هنوز پابرجاست.(مرحوم مادرم ده سالی است که درگذشته اند ) رفتم وآن خانه قدیمی رااز نزدیک دیدم و در همان حال وهوا شعری بیاد زادگاهم سرودم که تا مدتها ،حس بسیارزیبا و البته حسرت آفرینی برایم داشت. متاسفانه خاطره بدم هم مربوط به شبی است که مادر انتظارم را می کشید و در مقدمه کتاب مفاخر بافق آورده ام که عینا نقل باز نویسی می کنم:
        نيمه هاي شب جمعه 1/11/84 خورشيدي در محلي در بافق سرگرم تنظيم فيشها و نگارش مطالب كتابي بودم كه تلفنم به صدا درآمد.صداي آشنا وديرينه مادربود كه عتاب آلود سرزنشم نمود كه چرا تا اين وقت شب چشم به راه ، بيدارش داشته وبه خانه نرفته ام؟؟؟؟؟؟
        پوزش خواستم ونگاهي به ساعت انداختم 5/2 بعد از نيمه شب بود! فورا كار را رهاكرده ورفتم.او آه كنان از جسم رنجور و دردي كه از بيماريش داشت چشم بر در خانه بيدار نشسته بود!تا رسيدم سر بر بالين گذاشت تا بخوابد ومن در برابر اين بيكرانه شكوه، فرو ريختم.دم فرو بستم و چيزي نگفتم چراغ را خاموش كردم تا او راحتر بخوابد و در تاريكي فضا ،حرف دل را با سرشك ديده برايش چنين نگاشتم:
         
        ای چشم به ره که چشم به راهم بــودی
        ای پــاک تــرین گلی که مــا هم بودی
        دیـــد م به خـــدا رسیـــدی ا ز قــــله آه
        ا ی آه تـــــرین خـــدا که آ هـــم بودی
        در رنج سفر بــــه کلــــــــبه دنیــــا یی
        سربــا ز ترین تکیه گــا هــــم بودی
        در بستر شـــــــــــور وسركش برنايي
        گهـــــوا ره ا لتـها ب را هـــــم بودی
        ا ی خوبترین پرستوی خوش پـــروا ز
        پـر ا وج تــرین سفیر شـا هـم بود ی
        با قلب عزیزت که برم گل می ریخت
        فــــرمــا نـده لشکر ســپا هــم بود ی
        مـــادر! همه چیزمــــــــــن تو بود ی ،
        حتی تــــا وا ن تنفـس گنـــا هـــم بود ی 1/11/84
        درست چهل روز بعد نوبت آن شكوه بيكرانه بود كه فروريزد وديگر هيچ وقت در به رويم نگشايد وقفل بر دلم نشاند.....ومرا ساكن شهر مشهد نمايد.خدايش بيامرزد.
        سوال دوازده :به نظرشما کدام اشعار مخاطبان بیشتری دارندوبیشتربر دل مخاطبان می نشیند؟ اشعارسیاسی عاشقانه عارفانه یا اجتماعی ویاغیره ............؟
        همه انواعی که نوشته اید طرفدارانی دارند وارزشمندند ولی عارفانه های عاشقانه یا به گفته ادبا و عروضی ها ،همان "تغزُل " به نظرم دلنشین تر و ماندگارتر است.
        سوال سیزده:چگونه وازکی عضو سایت ادبی ناب شدید؟وسایت شعرناب راچگونه می بینید؟
        سالهای 1392 بود که پای شعرم به این سامانه باز شد!خاطرات زیبا و شیرینی برایم رقم زده و در اشتراک احساس و بروز اندک ذوقم نقش بزرگی داشت.سامانه ای دنج و گیراست وهمچنین صمیمیت و مهربانی های دوستان شاعر و نویسنده در این سامانه پررنگ تر و زلال تر است.
        سوال چهارده : : نمی دانم چقدر با افراغ اندیشه آشنایی دارید اما می خواهم بدانم نظرتان درباره ی سبک شعری استاداحمدی زاده چیست؟
        صرفا از طریق آثار بنیانگزار سامانه ناب با این سبک آشنا شده ام. قلم ونوع سرایش استاد احمدی زاده فکری عزیز اختصاصی خودشان است و آنراکاملا متمایز از دیگران دیدم ولی در اینکه سبک یا قالبی جدید به نام افراغ اندیشه می باشد یا متفاوت ازآن هنوز زود است قضاوت کردچرا که افراغ اندیشه بنا به گفته خودشان در آغاز راه و گل بوته ای نورسته است و چه بسا آیندگان بیشتر و بیشتر ازآن بگویند و بنویسند تا کاملا جا بیفتد. بعضی از کوتاه سروده هایشان واقعا محشر و بکر و فاخر است و ایهامات و تصویر سازی های منحصر بفردی را قلم می زنندکه مفاهیم سترگی را دردرونش نهفته دارد.
        سوال پانزده: اگرازشما بخواهیم همین الان یک شعر تقدیم کنین به اهالی سایت ناب چه می گویید؟خوشحال میشیم اگه شعری برایمان بنویسید تا حال وهوایمان عوض شود.
        اشعار زیادی دراینجا از خودم آوردم اجازه بدهید جدیدترین غزلم را به انتشار عمومی در سامانه بگذارم تا خسته کننده نباشد.
        سوال شانزده :درپایان ازشما تقاضا دارم اگر اشکالی نداره یکی ازاشعارتان دراینجا قراردهید تا دوستان به نقد وبررسی آن بپردازند.
        غزلی را بنا بر امرتان می آورم ولی انتخاب را به عهده دوستان ادیبم می گذارم که هرکدام از آثار منتشرشده در این سامانه فاخررا خواستند انتخاب کرده و نقد نماید تا بیشترازهم بیاموزیم:
         
        زلف را تا وا کنی، لب هم بغل وا می کند
         
        گونه های مست تو ،کم کم بغل وا می کند
         
        حالت چشمت که می آید به استقبال من
         
        لرزه های سینه ام تا بم ،بغل وا می کند
         
        ابروانت را که پایین برده تا کوکم کنی
         
        سینه ریز ساز دل هر دم، بغل وا می کند
         
        فصل سبزی از غزلهای پُرت تا گل دهد
         
        غنچه های سرخی از مریم، بغل وا می کند
         
        پیش پایت تا غزل را فرش قرمز می کنم
         
        صد بغل از ناز ِابریشم ،بغل وا می کند
         
        تا سر بازار عشقت ،عرضه می گردد سهام
         
        نرخ رشد قیمتش درهم بغل وا می کند
         
        نوح صبرم تا به ساحل ،التماست می کند
         
        امتداد خیسی از شبنم بغل وا می کند
         
        پای پروازت هوایم نامساعد می شود
         
        چشم "باران "دیده ام نم نم، بغل وا می کند.....
        از همه رفقای ادیب و شاعر و فرهیختگانی که چشم رنجه کرده و مطالب را می خوانند و نیز از پیش قراول این صفحه زیبا و درخور تحسین سرکار خانم عجم که حضور پربرکتشان افزوننده زیباییهای این سامانه هست ممنون و سپاسگزارم.
        پانوشت:
         درپایان  بازهم ازاین استاد هنرمند وادیبم تشکر می کنم که دعوت مارا پذیرفتند و به زیبایی وبا صبرو حوصله پاسخگوی سوالاتمان بودند
        وبرایشان ازدرگاه خداوندسلامت وسعادت وعمری بابرکت وعزت راخواهانیمخندانک
        موفق باشید استاد بزرگوارمخندانکخندانک
        و همچنین بسیارممنونم  ازاستاد عزیزو بزرگوارم احمدی زاده  وتمام دوستان بامرام نابم که مرادراین پست باحضورمحبت امیزشان  همراهی می کنند ودلگرمم می کنند  به ادامه ی این مسیرخندانک

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۶۹۵۳ در تاریخ سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۲۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۳۸ شاعر این مطلب را خوانده اند

        سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        محمد مير سليمانی بافقی (باران)مدیر

        ،

        نیره ناصری

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)(مدیر)

        ،

        منوچهر مجاهدنیا(مدیر)

        ،

        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)

        ،

        لیلا باباخانی

        ،

        نجمه طوسی (تینا)

        ،

        امیر جلالی( ا م دی )(مدیر)

        ،

        مجتبی شفیعی (شاهرخ)

        ،

        صفیه پاپی(مدیر)

        ،

        منصور شاهنگیان

        ،

        علی میرزایی( هیچکاک)

        ،

        هوشنگ زاهدی

        ،

        علیرضا کاشی پور محمدی

        ،

        حمیدرضاابراهیم زاده

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)(مدیر)

        ،

        سامان سولقانی

        ،

        موسی ظهوری آرام(آرام)

        ،

        ولی الله شیخی مهرآبادی(دیوانه)

        ،

        زهرا ضیایی(روح الغزل)

        ،

        مهدی رفوگر

        ،

        سعید عاصم یوسفی(سعدیار)

        ،

        بابک فغفوری (پور)

        ،

        مهدی صادقی مود

        ،

        دکتر رجب توحیدیان آغ اسماعیلی(سالک)

        ،

        علی غلامی(مدیر)

        ،

        فرخ لقا فتحی

        ،

        محمدعلی جعفریان(عاشق)

        ،

        نسيم خسرونژادصبا

        ،

        عليرضا حكيم(مدیر)

        ،

        هاشم توکلی

        ،

        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        ،

        مدیر ویراستاری

        ،

        شکوفا

        ،

        فاطمه باقری (سایه)

        ،

        ابوالفضل رمضانی (ا تنها)

        ،

        آرمان پرناک

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2