جمعه ۲ آذر
زن سالاری !!! /داستان کوتاه طنر
ارسال شده توسط سعید مطوری (مهرگان) در تاریخ : دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰ ۱۳:۳۰
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۶۷۳ | نظرات : ۲
|
|
يا لطيف- گمشو برو بيرون خودت كم بودي سگم آوردي توي خونه- خانم بذار توضيح بدم- چي ميخواي بگي؟هان چي داري بگي؟بازم همون حرفهاي بي منطق گذشته- كه نگذاشتي بگم البته- مسخره ميكني ؟خوبه زبون داري به اندازه خُرطوم فيل- كه فقط باهاش آب ميخورم ههههه- ديگه صبر تموم شده برو سگ لعنتي چخه اينو هووم نكرده بودي كه كردي ببين چشم دريده چه پارسي ميكنه حتما سگ ماده هم هست- آره گفتم نژادش خوبه ازش بچه بگيريم- اي واي مردكه ديونه همون توله هاي خودت بسه ،آخه توله سگ ميخوايم چكار- نازي سگم زنها همينطورند به جنس موافق خودشون حسودي ميكنند ،حتي اگر مثل تو سگ باشه- واه واه چه عشوه اي مياد از اون سگاي هرجاييه،برو گمشو ببينم سگ هرجايي ولگرد- خانم قربونت برم گوششو ول كن گازت ميگيره تا حالا هم نگرفته نگاهش بيچاره به منه، ببينه چي ميگم- همينم كمه كه اين از تو اجازه بگيره ،اصلا ميكشم ،قيمه قيمش ميكنم،تيكه تيكش ميكنم- ولش كن زن چرا گازش ميگيري ،واي نگاه كن انگار راستي راستي هووشو گاز ميگيره- آييييييييييييي گازم گرفت ،اي واي حالا هاري ميگرم ،اي داد ببرم دكتر ،ماده سگ هرجايي منو گاز ميگيري،رفتي پشت شوهر من غايم شدي، ميگيرمت- زن ولش كن لباس بپوش هردوتاي شما را ببرم دوادرمون كنم آخ ببين چه گازي ازش گرفتي تموم گوشتو وموشو كندي- چشمم روشن بعد از اين همه كلفتي توي خونه ات حالا اين ماده سگ از من بهتر شد،هق هق هق دستت درد نكنه خوب مزد دستمو دادي- اي واي لباس بپوش تا ببرمت واكسن بزني زود باش تا هاري نگرفتي كه دوبرابر ميشه- وايسا آماده بشم- اي داد بي داد آرايش كردنت ديگه چيه مگه ميخوايم بريم عروسي- چطور اين سگه رو رُبان بستي و شيك وپيك بره بعد من مثل كلفت برم بيرون كور خوندي آقا بعد ميگن براي همين مردش رفته ماده سگ آورده- قربونت برم چه ربطي داره اون سگه تو آدمي وعزيز من- قربون صدقه نرو كه ديگه گول تورو نميخورم از امشبم من ميدونم با تو واين سگ- خوب سوار ماشين بشيد- برو گمشو عقب سگ بي چشم رو برام اومده جلو نشسته ،برو عقب ببينم، چخه- حركت كنم حالا يا نه،كُشتي منو- برو خبر مرگت هنوز زخمم داره سوز ميده- وزخم اين سگه ببين چه زوزه اي ميكشه- براي اون دل مي سوزوني، اينم سگت، برو گمشو بيرون- واي خداي من سگ بيچارم، آخ رفت زير اون ماشين- به جهنم تا تو باشي براش دل نسوزوني اگر زيادي حرف بزني خودتم ميفرستم پهلوش اون دنيا ،حركت كن برو- چشم ... بفرما خانم رسيديم بيمارستان...سعيد مطوري/مهرگاناز سري داستانهاي كوتاه
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۶۶۱ در تاریخ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۰ ۱۳:۳۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید
۰ شاعر این مطلب را خوانده اند
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.