سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 دی 1403
  • روز ملي ايمني در برابر زلزله
25 جمادى الثانية 1446
    Wednesday 25 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۵ دی

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      من ، کتاب جمعه و جناب شاملو
      ارسال شده توسط

      منصور شاهنگیان

      در تاریخ : يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۳۷ | نظرات : ۱۱

       
      به نام خدا
       
      در کشورهایی مثل کشور ما ، آینده ء آدما  بر اساس سلیقه و استعداد شکل نمیگیرد ...
      بلکه بر اساس اتفاق ، شانس ، امکانات و ...
      من هم با آنکه  عاشق و شیفته ی  خوشنویسی ، نقاشی ، شعر و داستان نویسی و ...
      بودم در سال 52 در موسسه علوم بانکی پذیرفته و  همان شد که به دنیای اقتصاد و حسابداری پرتاب شدم ...
      بعد هم مدیریت مالی بخشهای دولتی و کار های مشاوره ای در شرکتها و موسسات مالی و شرکتهای خصوصی و نشر آثار و مقالات مربوطه ... بگذریم ..
       
       بعدها هم فعالیتهای حسابرسی ، بورس و سهام و  ...
      حالا چرا اینها را میگویم ؟
      میخواهم فرق جوامع را توضیح دهم که من اوقات اصلی  زندگی را اجبارا به فعالیت هایی پرداختم که آنچنان علاقه ای بدان نداشتم ( با اینکه بسیار هم موفق بودم ) ... و اوقات فراغت را به هنر !!!
      حال اگر کار و فعالیت اصلی من امور هنری بود چه میشد ...
      با آنکه به مطالعه ادامه میدادم ، سرودن را هم دنبال میکردم ، شاید از سالهای 36 به بعد !!!
      تا انکه از طریق کتاب جمعه از سال حدود 58 ، 59 با حضرت شاملو مکاتبه و اشعاری را هم برایشان ارسال کردم ...
      و ایشان با بزرگواری در کتاب جمعه ی  شماره 30 افتخار داده و با من همکلام شدند ...
      در آن سال اینقدر به خودم میبالیدم که شمار ی مذکور را همچون سند افتخار به دوستان نشان میدادم و کلی فیس و فخر فروشی های روشنفکرانه ...
      آخر آن زمان داشتن ِ بعضی مجلات و روزنامه ها نشانه ی روشنفکری بود ... مثل مجله ء فردوسی ...
      خلاصه از آن سالها بود که سرودن را جدی تر دنبال کردم تا حالا ،یعنی یک عمر ...
       
      راستی در جریان انقلاب  شعری را سروده و در نمایشگاهی در هتل عباسی اصفهان آنزمان ارایه نمودم :
      که قسمت هایی از آنرا برایتان میخوانم :
      ....
      فردا که نام ِ نامیت 
      از هر نیام ِ تیغ 
      از هر طناب ِ  دار
      فریاد میشود :
      هر کودک از صلابت ِ نام تو 
      ای دلیر 
      دلدار میشود
      سردار میشود  ..
       
      که این شعر را حضرت شاملو پسندیده و خیلی بنده را تشویق نمودند ...
      یادش بخیر ...
      شاید در آینده خاطرات آن دوران را  نوشتم .... شاید ...
      پس تا وقتی دیگر ...
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۵۱۲۲ در تاریخ يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1