سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 7 آذر 1403
  • روز نيروي دريايي
26 جمادى الأولى 1446
    Wednesday 27 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      چهارشنبه ۷ آذر

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      غم کوچه، غم نان؛ نگاهی به نامه‌های شاملو به ع. پاشایی
      ارسال شده توسط

      احمدی زاده(ملحق)

      در تاریخ : پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۳ ۱۶:۳۳
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۹۳ | نظرات : ۶

       
      141105134948_shamloo_624x351_bbc_nocredit.jpg
      "تهران، خیابان آشیخ هادی؛ نامه‌های احمد شاملو به ع. پاشایی" دومین کتابی‌ است از نامه‌های احمد شاملو (۱۳۷۹- ۱۳۰۴) شاعر، مترجم و پژوهشگر معاصر که بیش از سی و پنج سال پس از نوشتن شدن و چهارده سال پس از درگذشت او توسط نشر چشمه انتشار یافته است.
      پیش از این نیز کتاب "ستاره باران جواب ِ یک سلام؛ نامه‌های احمد شاملو به مهدی اخوان لنگرودی" توسط نشر یوشیج و چند نامه انگشت‌شمار شاملو به دیگران در سایت رسمی شاملو منتشر شده بود.
      آغاز دوستی ع. پاشایی که خود چندین اثر در زمینه آیین بودا، فرهنگ هند و چین و ژاپن ترجمه و تالیف کرده است، با احمد شاملو به سال ۱۳۴۷ برمی‌گردد. آقای پاشایی گذشته از همکاری سالیان سال با شاملو در کتاب کوچه، دو کتاب "هایکو، شعر ژاپنی" و "بگذار سخن بگویم" را با همکاری شاملو ترجمه کرده و سه کتاب "از زخم قلب"، "انگشت و ماه" و "نام همه‌ شعرهای تو" در خوانش برخی از شعرهای شاملو نوشته است.
      نامه‌ها
      نامه‌های این کتاب دو دوره از اقامت شاملو در خارج از ایران را دربرمی‌گیرند. از ۳۹ نامه این کتاب، بیست و هفته نامه مربوط به دوره اول اقامت شاملو در آمریکا و بریتانیا (از اسفند ۱۳۵۵ تا اسفند ۱۳۵۷) است که به عنوان اعتراض ایران را ترک کرده بود و یازده نامه مربوط به دوران دوم و از سال ۱۳۶۹ که شاملو برای شعرخوانی و مداوا در خارج از کشور به سر می‌برد. اغلب نامه‌های این دوره بدون تاریخ‌اند. یک نامه نیز به تاریخ یازدهم فرودین ۱۳۵۲ از داخل ایران است. آقای پاشایی در پاسخ به این پرسش که "آیا این کتاب همه نامه‌های شاملو به شما را دربرمی‌گیرد؟" می‌گوید:
      "نامه‌های منتشر شده در کتاب، تمام نامه‌هایی بوده که من از احمد شاملو چه از داخل و چه از خارج از کشور دریافت کرده‌ام و نامه دیگری از او ندارم."
      بیم‌ها و امیدها
      احمد شاملو که در یکی از نامه‌های دوره نخست می‌نویسد از فرط "...خستگی روحی و جسمی که دیگر تاب ماندن یک لحظه در ایران را نداشتم" و می نویسد که ناچار به "راه غربت در پیش گرفتن" و "جلای وطن" شده و زندگی و کار در "غربت کثیف" را برگزیده.
      در همین دوران است که او که "برای آسودن و پا به سینه‌ی دیفال کوفتن ترک یار و دیار نکرده" بود، ضمن انجام سخنرانی‌ها و شعرخوانی‌ها و مصاحبه‌های مطبوعاتی متعدد کار روی کتاب کوچه را که "عمر و سلامت و همه چیز"اش "را روی این کار" گذاشته بود با " روزی ده و دوازده و گاه چهارده و پانزده ساعت" پی گرفت و در کنار آن در پی تحقق پروژه‌های دیگری از قبیل ادامه کار بر دیوان حافظ، همکاری در ترجمه هایکو با آقای پاشایی، ترجمه پاییز پدرسالار همراه با احمد کریمی حکاک و انتشار نشریه‌ای به نام چراغ نیز بود.
      نکته چشمگیر تمام نامه‌های دو دوره نشان از دلبستگی عمیق شاملو و کار مداوم او برای به سرانجام رساندن کتاب کوچه است- فرهنگ‌نامه‌ای که در چندین جلد به عنوان دایرةالمعارف فرهنگ عامیانه‌ ایران تدوین شده و تاکنون یازده جلد آن انتشار یافته است.
      نامه‌ها لبریز‌ند از تلاش شاملو برای تامین منابع مالی، کتاب‌های مورد نیاز، دقت و وسواس در تغییرات و توضیحات و انتشار کتاب کوچه. به تقریب هیچ نامه‌ای نیست که شاملو در آن اشاره‌ای، ولو گذرا، به این فرهنگ‌نامه نکرده باشد.
      نکته دیگری که در نامه‌های دوره نخست برجستگی می‌یابد، نگرانی مالی شاملوست. جا به جا از "وضع مبهم مالی" خود حرف به میان می‌آورد. همین از این روست که صفت ِ "نامه‌های تجاری" را که آقای پاشایی به نامه‌های ردوبدل شده داد بود، می‌پسندد.
      نگرانی دیگری شاملو در دوره نخست زندگی در خارج از ایران (پیش از انقلاب) دست یافتن "دستگاه" به مکاتبات اوست. می‌نویسد: "... پاکت‌هایت کم‌وبیش باز به دست من می‌رسد..."، "...تمام نامه‌ها در پستخانه‌ مبارکه کنترل می‌شود..."، "اصل غزل غزل‌ها را همراه کتاب‌های تقدیمی برای شما (که پستخانه‌ تمدن بزرگ بالا کشیده) فرستاده بودم."
      او مکرر توصیه می‌کند که روی نامه‌ها و بسته‌ها اسم خودش نیاید تا باعث "تولید اِشکال" برای نویسندگان نامه نشود.
      در این نامه‌ها کمتر ردی از شوخ‌طبعی مألوفی که احتمالا خواننده از شاملو انتظار دارد، پیداست. گاه از "دل ِ خسته و بی‌پناه‌"اش می‌گوید و گاه از این که "عصبانی و بی‌قرار" است.
      "...درست یک سال از این غربت کثیف گذشته است. یک سال به‌راستی خالی و بی‌ثمر. سالی که هر روزش یک سال طول کشیده، تمام روزهایش را با دردهای جسمی ناشی از فشار روحی دست به گریبان بوده‌ام، و یک کلمه ننوشته‌ام..." با این وصف، جای جای نامه ها قید می‌کند که "آدمی به امید زنده است."
      برخی کاستی‌ها
      عنوان کتاب "تهران، خیابان آشیخ هادی" است اما از آن‌جا که در هیچ جای کتاب نشانی از این آدرس نیست، فقط باید حدس زد که این آدرس وقت آقای پاشایی در تهران بود. آقای پاشایی در این مورد می‌گوید: "درست است. منزلم آن موقع در خیابان آشیخ هادی بود."
      انتشار نامه‌های افراد سرشناس بنا به خصلت خصوصی بودنشان همواره به خواننده کمک می‌کند تا تصویر دقیق‌تری از نویسنده نامه‌ها به دست بیاورد و این به شرطی است که توضیحات لازم در پانوشت‌ها آمده باشد.
      اما در "تهران، خیابان آشیخ هادی" جای بسیاری از چنین توضیحاتی خالی است. مثلا معلوم نیست که "اگش دگش" به چه معناست یا "شغل ِ حمله داری" چگونه شغلی است که شاملو به شوخی آن را به پاشایی تبریک می‌گوید یا خواننده نمی‌داند که شاملو برای کدام "مراسم استقبال تاریخی عازم واشنگتن" است.
      باز شاملو به "مقاله‌ انتقادی آن آقا در الفبای ششم" اشاره دارد که بر خواننده پوشیده می‌ماند که شاملو از کدام مقاله و چه کسی می‌گوید. در این نامه‌ها اسم اغلب کوچک افراد مختلفی آمده که هیچ توضیحی مبنی بر هویت این افراد در کتاب موجود نیست. اگر این کاستی‌ها نبود، کتاب هم بیشتر به کار خواننده می‌آمد و هم به کار پژوهشگران. به مثل معلوم نمی‌شود که "حسین" چه کسی بوده که شاملو به علت ناهمخوانی موضعش با او "ناگزیر" به استعفا از ایرانشهر شده بود.
      141105135103_shamloo_624x351_bbc_nocredit.jpg
      غیر از این‌ها در چند مورد اسامی حذف و به جای آن سه نقطه گذاشته شده است. به طور نمونه شاملو در یکی از نامه‌های دوره اول مفصل در مورد شخصی می‌نویسد که "به مجرد ورود ما به آمریکا سروکله‌ حضرت...پیدا شد با پیشنهاد "همکاری"! منطقش این که: اگر از این روزگار معاصر فقط دو نفر به "ادبیات" راه پیدا کنند ناچار آن دو من و توییم! بنده و...یعنی! حبّذا تاریخ ادبیات! دلم می‌خواست بتوانم یک جلد از به اصطلاح شعرهای...را که با عنوان... این‌جا چاپ زده و خودش را مسخره‌ عالم و آدم کرده و در عین حال خودش را با عناوین "مطرح‌ترین شاعر ایران" و مهم‌ترین روشنفکر ایرانی و رهبر روشنفکران آن کشور" به خورد آمریکایی‌ها داه برایت بفرستم تا خودت دسته‌گل آقا را که فی‌الواقع به آب داده به چشم ببینی، چون امکان ندارد بدون دیدن آن حتا بتوانی باور کنی که چنین خزعبلاتی در عالم تصور هم از مغز علیلی بتواند ترواش کند!"
      او در ادامه می‌نویسد: "مردکه با دستگاه مربوط است. مردکه‌ پدرسوخته می‌خواست و می‌کوشید مرا هم کنار خود بنشاند و ملکوک کند و چون نتوانست شروع کرد از طریق معکوس لجن‌مالی کردن." و سرانجام نتیجه می‌گیرد که او "جاسوس دستگاه" است.
      نمی‌توان فرض را بر این گذاشت که حذف اسامی به خاطر حفظ حرمت کسانی بوده که شاملو در این نامه‌ها از آن‌ها به نیکی یاد نمی‌کند، چرا که شاملو در این نامه‌ها از کسانی چون پرویز ناتل‌خانلری، احسان یارشاطر و علیرضا میبدی نام می‌برد که با نظر چندان مساعد او همراه نیست.
      آقای پاشایی علت حذف این اسامی را چنین توضیح می‌دهد: "آقای شاملو به آقای احسان یارشاطر احترام می‌گذاشتند و همین طور به خانلری. اما آن آدم‌هایی که اسم‌شان را حذف کردیم، نمی‌خواستیم اسم‌شان در کتاب بیاید. آوردن اسم‌شان شگون نداشت."
      از آقای پاشایی می‌پرسم: "آیا در مورد حذف این اسامی پای ملاحظاتی در میان بوده که در شرایط فعلی نمی‌شود گفت؟" در پاسخ می‌گوید: "همان که گفتم. آوردن این اسامی شگون نداشت."
      در انتها از آقای پاشایی می‌پرسم: "شما بیش از سی سال با شاملو حشر و نشر و دوستی و همکاری‌های قلمی داشتید. آیا قصد نوشتن خاطرات‌تان از شاملو را ندارید؟" پاسخ می‌دهد:"فعلاً که چنین قصدی ندارم."
       
      از نامه بیستم مهر ۱۳۵۶
      ... وکیل بنده برای مسئله‌ مهاجرت – که شخصی است به اسم گالوبن، و من اسمش را "غالباً" گذاشته‌ام چون‌که غالباً تلفن می‌کند و مطالب بسیار احمقانه‌یی از من سئوال می‌کند که اگر بخواهم جواب درستی به او بدهم ناچار باید بقیه‌ عمرم به تفکرات بسیار عمیق در مورد مسائل بسیار بی‌معنی صرف کنم – تلفن کرد و گفت که باید در مورد مشاغل گذاشته‌ام دلایل مستندی به دادگاه ارائه کنم که لزوماً باید روی کاغذ مارک‌دار و رسمی باشد و به مهر موسسات مربوطه رسیده باشد. قضیه این است: این‌جا، وقتی که تو می‌گویی من سردبیر فلان نشریه بوده‌ام، ازت می‌خواهند مدرک ارائه بدهی که ثابت کند تو در این رشته تخصص داری. و بنده هر چه به آن‌ها گفتم که در ولایت ما تخصص در این مسائل مدرک دانشگاهی ندارد برایش قابل هضم نبود. به او گفتم در ایران، سردبیر یک نشریه باید از فنون و اصطلاحات چاپ و زبان فارسی و بسیاری مسائل آگاه باشد، جوابی که به من داد این بود که: "شما دارید ناظر ادبی را با مُجری فنی، و رئیس هیأت تحریریه را با مشاوران ادبی او که لزوماً چند نفرند قاتی می‌کنید!"
      ---
      "شعری برای نیلوفر می‌فرستم. اگر خروس بادنما برایش مشکل بود بگو خروسی است که از حلبی می‌برند و روی بادنما سوار می‌کنند و جهت باد را نشان می‌دهد. عکسش را کشیده‌ام ولی خروسش بر اثر ناشیگری ارادتمند معلوم نیست چرا شباهت به اردک پیدا کرده! – از نقاشی حقیر چنین برمی‌آید که در حال حاضر باد از جهت شرق به غرب می‌وزد. البته یکی از جهات خنده‌آور این توضیح اثبات قضیه‌ المعنی فی‌بطن شاعر است. – رضا گنجه‌یی به ملک‌الشعراء بهار برخورده بود که عصا به دست داشت. اشاره کرده بود به عصا و پرسیده بود: قربان، آن المعنای معروف همین است؟"
      پدید آورنده ناصر غیاثی

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۴۶۴۷ در تاریخ پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۳ ۱۶:۳۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1