خورشید یعنی نیروی متعال کیهانی:خدای بصیر وقدرتش،تجلی خدا،هستی ساکن،قلب کیهان،مرکز وجود ومعرفت شهودی ،شعور جهانی،چشم جهان وچشم روز،تسخیر نشدنی،فر،شکوه،عدل وسلطنت.
خورشید در شعر سهراب بسیار آمده است با مضامینی همچون تولدی دوباره، آغاز زندگی جدید، روشنایی بخش ودر کل نماد بشارت، خوشی و زیبایی است و به حیات گرما می بخشد.سهراب خورشید را با مفهومی زیبا، مثبت وروشن بیان کرده است وهر جا که خورشید آمده، امید وحیات آمده است:
صبح ها وقتی خورشید در می آید متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادراک فضا،رنگ،صدا،پنجره گل نم بزنیم(هشت کتاب:304)
در پس گردونه ی خورشید، گردی می رود بالا ز خاکستر
وصدای حوریان ومو پریشان ها می آمیزد
با غبار آبی گل های نیلوفر:
باز شد در های بیداری(همان:156)
دریا در شعر سهراب نشانه ی تازگی است و باید از آن ماهی طراوت گرفت.هرجا که سهراب کلمه ی دریا را آورده، خواسته حیات وزندگی را مطرح کند:
لب دریا برویم
تور در آب بیندازیم
وبگیریم طراوت را از آب(همان:401)
می خروشد دریا
هیچ کس نیست به دریا نزدیک
که شود قایق
اگر آید نزدیک(همان:70)
از کتاب گردش سایه ها مجموعه مقالات در باره سپهری از نادر ابراهیمیان واسلامی نشر ایلیا رشت93