سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        استادستان ! با مُهرِ استاندارد ! مخصوص صادرات ...
        ارسال شده توسط

        علیرضا آیت اللهی

        در تاریخ : چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۳:۲۷
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۵۴۸ | نظرات : ۲۷

        شعرناب (2) - طنز
        ( کامنت های مدیریت برای خوشآمد گوئی )
         
        مدیر ، « مدیر » است که اگر فی الذات والتجربه ! مدیر نبود کدخدای چنین دهکده ای ! یا مدیر یک چنین سایت « ادبی » ئی نمی شد ؛ هم از دیدگاه عام یک مدیر است و هم از دیدگاه خاص واقعا" ادیب . می داند که در یک سایت ادبی ادب از بالا شروع می شود و همیشه مؤدب ترین و ادیب ترین یعنی بالاترین . الناس علی دین ملوکهم ؛ وحرمت امامزاده به متولی آن است . در کمال ادب رفتار می کند تا همان خشت اوٌل را هم راست نهاده باشد : ادب + اخلاق = انسانیت . منتهی یک کمی ادب ایرانی ِ دوره قاجاری ... ؛ گاه هنوز یکی ، چون آیت ، نرسیده و نشناخته  می شود « هنرمند » ! ، « سرور ارجمند » ! « شاعر بزرگ » ! یا فقط همان « استاد » که به اصطلاح هوا برش می دارد ؛ و جواب سلامت را نمی دهد که مگر نمی بینی به بنده می گویند استاد ! غافل از این که در یک سایت ادبی است و شرط اوٌل قدم ؟ تواضع و رعایت ادب ، پاسخ دادن به سلام دیگران ! ؛ « سرها در گریبان است » ؟ ؛ خوب ، تو بگو پاسخ من تا بوزد باد بهار ...
        عزیز من ، اوٌلا" به رسم ادب فرموده اند « استاد » ! ؛ ثانیا" فرموده اند استاد و نگفته اند معصوم پانزدهم بدون کوچکترین غلط املائی ( حال فرض کنیم تایپی ) و انشائی ! فرهنگ معین را کنار دستت داری ؟ دستور زبان فارسی پنج استاد را خوانده ای ؟ از قواعد اشعار کهن پارسی که حتی نیمائی هم مشمول آن می شود . یک کتاب در « بدیع و قافیه و عروض » را حتی ورق زده ای ؟ جناب عالی که به صرف « تعارف » لقب استادی دوستان و این مدرک مردمی ! و دموکراتیک ! نسبت به شعر این و آن فتوای حکٌ و اصلاح و تصحیح و تکمیل  می دهی کتاب راهنمای نگارش و ویرایش امثال یاحقی و ناصح را حتی دیده ای ؟ حدٌ اقل نگاهی اجمالی به کتاب تاریخ ادبیات دکتر صفا داشته ای ؟ نکند مثل من باشی که حتی مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد ادبیات فارسی هم نداری و همین که به تو می گویند استاد باورت می شود و بادی به غبغب می اندازی و به منبر می روی ؟!!! عزیزم من نگاهی به شناسنامه ام می اندازم که بدانم از نسل جدید و شعر مافوق موج و فرامدرنیته نیستم ؛ تو هم یک نگاهی به پروفایلت بینداز ! برای من « بدون اطلاعات » است برای خودت هم بدون اطلاعات است ؟! آمار خودت را هم نداری ؟! .
        رئیس فرموده اند « فقط رودر واسی نکنید و هرچه به ذهنتان آمد بنویسید » ! ، حوب ، اگر بنویسم که به قول آقای عباسی ، « استادان ناراحت می شوند » ؛ میگویند حالا که مقیم تهران هستی امروز بعداز ظهر قرارمان چهارراه اسلامبول ، جلوی مغازه ی حسن کبابی ، تا حرفهایمان را با هم بزنیم !!! . من پیر مرد 68 ساله با 50 کیلو وزن چه کنم ؟ ! .
        رودر بایستی نکنم رئیس ؟ فکر می کنید چند نفر در سایت داشته باشیم که حالا حتی سعدی و حافظ و مولانا را هم قبول ندارند . بیت :
         گفتنِ « استاد » از لطف شماست - جنبه باید داشت امٌا : حرفِ راست ! .     
        قدیم ها در غرب تهران ؛ حدود سلسبیل شمالی ، می نشستیم . آن روزها تلویزیون و اینترنت و...و...و... نبود و بچٌه محل ها همیشه دورهم جمع بودیم و روابط بسیار صمیمی که یادش به خیر ؛ منتهی گاهی یکی زورش به ما می چربید یا حتی نمی چربید و فکر می کرد که میچربد ! . زور می گفت ! . چه کنیم ؟ ما هم بهش می گفتیم پهلوان ! آنهم باورش می شد و می رفت محله بغلی و.... کتکی می خورد که نگو ! ؛ ولی ما به روی خود نمی آوردیم ؛ بازهم بهش می گفتیم پهلوان ! تا خودش آمارش به دستش بیاید ... ( داشتیم ؟ رئیس ؟! ) .
        زیادی رفتم ؟ ، خوب ، برمی گردم ... ببخشید ! . 
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۳۳۵۶ در تاریخ چهارشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۲ ۰۳:۲۷ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2