راز تخلص « دادا » و پاسخ بر یک ابهام دادائیستی
( قسمتی از سخنرانی بنده در تاریخ دوم بهمن ماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و نه هجری شمسی )
.
... و اما مسئله ی دیگری هم که از دوستان بر روی آن حساسیت نشان داده اند و گاهاً برایم دردسر آفرین نیز بوده است تخلّصم می باشد.
عرض شود: حدود 25 سال پیش من تخلص نداشتم. شعرهایم را با نام خانوادگی ام امضا می کردم. دوران پر شور و حالم بود که دوستانی مرا مشتاق نمودند برای خود یک تخلص انتخاب بکنم. هرکس یک پیشنهادی داد. یکی گفت پروانه بگذار یکی گفت غریب بگذار یکی گفت دیوانه بگذار.... اینها را یکی یکی امتحان می کردم ولی به دلم نمی نشست. تا اینکه گفتم چه بهتر از این که با خدایم مشورت بکنم! بین خود و خدا چنین قرار گذاشتم که: « قرآن را دو بار بطور تصادفی باز کنم ، در ابتدای چندمین سطر(دقیق یادم نیست که پنجمین سطر بود یا... ) صفحه ی سمت راست، هر کلمه ای که باشد ،دو حرف اولش را بردارم و این حروف را به ترتیب بغل هم قرار دهم هرچه آمد بعنوان تخلصم بکار ببرم.»
خلاصه،خودم را آماده کردم.با همان قرار،قرآن را باز نمودم دیدم اولین کلمه «داوود» است. « دا » را برداشتم. و در کاغذ نوشتم. قرآن را بستم دوباره بطور تصادفی باز کردم دیدم باز در همان شرایط آمد. کلمه ی « داوود » در ابتدای سطر ...صفحه ی سمت راست . « دا » را برداشتم گذاشتم بغل قبلی شد: «دا + دا = دادا».
من روی قرارم محکم بودم. اگر کلمه ی نامفهومی هم می آمد، همان را انتخاب می کردم. مثلاً اگر دو حرف اولی « دم » و دو حرف دومی « نا » بود که حاصلش یک کلمه ی غیر مصطلح « دمنا » می شود، همین را به احترام خدا انتخاب می کردم.
بالاخره « دادا » را انتخاب کردم و اینبار افتادم به جان لغت نامه ها که ببینم معنای « دادا » چیست؟! با معناهای مختلفی روبرو شدم. اولین معنایی که روبروی چشمم میخ شد این بود: « دادا یعنی : پیر زن خدمتکار ». راستش این را که دیدم کمی حالم گرفته شد. بعد دیدم دادا معناهای مختلفی دارد، از جانور درّنده گرفته تا پدر بزرگ و برادر و .... و حتی دادا می تواند جمله باشد. از دوستها گفتند فیلمی هست جالب به نام دادا ، رفتم آن را هم پیدا کردم دیدم آقای ایرج قادری بازی کرده و بسیار هم تاثیر بر انگیز است. از این فیلم خوشم آمد و از انتخاب خود خرسند شدم. بعد دیدم در برخی مباحث و مجالس ادبی، صحبت از مکتب دادا و دادائیسم و چیزهایی مشکوک می شود ... اینها را که می شنیدم با خود می گفتم عجب به گیر افتادم! روی بحث همین دادائیسم یک سیلی جانانه هم خوردم. البته آن فرد بعداً آمد از من عذر خواهی کرد و گفت نمی شناختمت!
یادم می آید که بیست سال پیش به یک روزنانه، پیدر غزل می فرستادم و هی منتظر می ماندم که چاپ خواهد شد ، می دیدم خبری نیست. علت را به نحوی جویا شدم دیدم به دلیل تخلصم می باشد. حتی یکی از نویسندگان مشهور که اگر اسمش را بگویم همه می شناسند به من گفت: می خواهم در خصوص دادائیسم مقاله ای در روزنامه کیهان منتشر سازم!...(؟)... من هم گفتم : مگر هرکس اسمش دادا باشد دادائیسم است؟!! هرکس اسمش دادا باشد دادائیسم است؟! از آن به من چه مربوط؟!....
خلاصه، آثار و اندیشه های دادائیست ها را هم گشتم پیدا کردم و خواندم ، چنان نتیجه گرفتم که: این اندیشه های پراکنده، خارج از دایره ی روان من می باشند، لذا ضمن اینکه به همه ی عقاید و اندیشه ها احترام قائلم روی اعتقاد خودم که بر امید و ایمان و نظم و نوآوری بسته است استوار و محکمم.
من دادای (خادم ) ادبیات مقدس جهان هستم و از هرج و مرج و پوچگرائی و نا اُمیدی خوشم نمی آید. عده ای بنام دادا، اراده و نیت های آسمانی ما را در زیر سم های هرج و مرج گرا ،نکوبند.......
مطالب فوق قسمتی از سخنرانی ام در اولین سالگرد تولد زلال ( دوم بهمن ماه 1389 ) می باشد.
نکته:
قالب های تعریف شده ی سبک زلال هیچ ربطی بر مکتب دادائیسم ندارند.
عدّه ای شبه استاد و حسود و مغرض و بی انصاف نمی خواهند بگویند که موطن اصلی قالب زلال، کشور ایران است و اخیراً نیز تخلص مرا بهانه کرده و به قصد محکوم کردن زلال، عوامفریبی می نمایند.
توضیح:
نتیجه ی تحقیق بنده در خصوص مکتب دادائیسم در چند جمله خلاصه می شود:
شکل های مختلف اشعار منثور دادائیستها از روی هوس و دل بخواه و سلیقه ای و من در آوردی بوده است: مربع، چشم، مستطیل، طرح خیابان، کوه، چشمه، مثلث تو خالی، دست، لب، صورت انسان، کوزه، کشتی، قیف، پل ، برج ایفل، نیم دایره و....
مثلاٌ یک نفر در مکتب دادائسیم آمده پاره ای از سروده یا نثرش را به شکل انسان در آورده ، پاره ای را به شکل چشم در آورده، پاره ای را به شکل برج ایفل در آورده ، پاره ای را به شکل دست در آورده و از چینش کلمه ها انگشت درست کرده و خلاصه از بین هزار نوع اشکال نوشته، متنی را هم خوشش آمده به صورت مثلث تنظیم کرده است. چنانکه اکنون هم برخی نوشته های عاشقانه و غیره را به صورت کوزه و گلدان و قلب و ... در می آورند. آیا شکلی دلبخواه و تصادفی و اتفاقی مثل « مثلث » در بین هزاران شکل بی قاعده ی دادائیست ها ، می تواند دلیل بر این باشد که قالب « زلال » از آن مکتب اقتباس شده است؟!
کدام استاد و عالمی منصف ، این چنین اشتباهی را می کند؟
اشکالی غیر رایج در شعر که نه تعریف دارد و نه قاعده و قانونی برایش نوشته شده است، چگونه می تواند دلیلی بر اثبات یک ادّّعای شبهه افکن باشد؟!
توجّه: عدّه ای مغرض و حسود از هر دری جهت فلج کردن سبک زلال، وارد شدند دیدند ثمربخش نیست، لذا این بار نیز می خواهند از راه دیگر به دشمنی خود دامن بزنند ... گویا این دفعه نیز تخلص بنده بهانه ای به دست فرصت طلبان داده است و می خواهند حرف اول و آخرشان را از این طریق به کرسی بنشانند.
مخالفین می خواهند با ایجاد شبهه و خوف و سستی، از تعداد زلالسرایان کاسته و تعطیلی مکتب زلال را با نیّت خبیثشان رقم بزنند. اینها می خواهند بگویند که قالب زلال از ایالت و مکتب دیگری وارد ایران شده است. اینجور مخالفینی یا خودشان را مسخره کرده اند یا واقعاً جاهل هستند و یا اینکه به دلایلی عمداً می خواهند مقام زلال را به زیر کشند.
دوستان عزیز آگاه باشند که: شکل مثلث و لوزی و پنج ضلعی و شش ضلعی در قالب های سبک زلال، حاصل رعایت قانون و اصول و تعاریف و قواعد نوشته شده در بیانیه ی سبک زلال بوده و از آرایش کلام بر طبق اوزان تعریف شده به دست می آید.
لذا هر مثلث و لوزی و پنج ضلعی و شش ضلعی ، از قالب های سبک زلال نیست چنانکه هر مستطیل و مربعی از قالب های منظوم سبک کلاسیک ( غزل و رباعی و دو بیتی و تک بیتی و ... ) نیست.
عنایت داشته باشید که :
1- جریان در مکتب زلال، روشن و شفاف و نرم است اما در مکتب دادائیسم خشن و خشک و گنگ و گیج کننده می باشد.
2- معنا و پیام در مکتب زلال روشن و سازنده است اما در مکتب دادائیسم تاریک و هرج و مرج.
3- موسیقی در مکتب زلال آرامبخش و رندانه و شور آفرین و معنادار است اما در مکتب دادائیسم نامنظم و نا مرتب و بی معنا و اذیّت کننده.
- پس بنابر این تخلص معنادار اینجانب، بهانه ای بر این نباشد که عدّه ای از آب گل آلود ماهی گرفته و با سوء استفاده از موقعیّت ، در بین نسل های جوان عوامفریبی نموده و مکتب زیبای زلال را زیر سئوال ببرند.
تخلص اینجانب و یا شکل تعریفدار قالب زلال، هیچ ربطی بر مکتب دادائیسم نداشته و کلمات « دادا » و « زلال » در ادبیّات ما دارای معانی مشخصی می باشند.
دادا
هفدهم شهریور 1392
علم خورشیدیست رخشان
یک معلم نیز همچون ماه تابان
می توان در انعکاس نور دانش جهل را کشت
لیک برخی شبه استادان نادان
نوکر نفسند هر آن