بسم الله الرحمن الرحیم
افراغ اندیشه و شعر کلاسیک
سلام و عرض ادب خدمت شما دوستان و شاعران عزیز و همچنین درود بیکران بر استاد حاج سید فکری احمدی زاده (ملحق)
قبل از آغاز کلام تاکیدم بر این امر است که هرگز قصد توهین به هیچ سبکی را ندارم و تنها مقایسه است که بین این سبک ها انجام میگیرد.
به دلیل توضیح ویژگی های افراغ اندیشه در پست های قبل ابتدا به بررسی ویژگی های شعر کلاسیک میپردازیم و سپس به مقایسه ی آن با سبک افراغ اندیشه خواهیم پرداخت.
شعر کهن پارسی یا شعر کلاسیک پارسی به صورت کنونی که وحد دارد قدمتی بیش از هزار و صد سال دارد. این شعر ها موزون هستند و بر پایه ی عروض قرار میگیرند و ساختار اوزان عروضی بر پایه ی هجا ها است. بر پایهی طول هجا ها است.و هر مصراع به قالب هایی تقسیم میشود که هجاها باید در آن قالبها قرار گیرند.و تفاوت شعر هجایی با شعر عروضی در وجود همین قالب هاست که شعر هجایی در قالبی قرار نگرفته و بر اساس هجاهای مصراع ساخته میشود.در سرودن این نوع اشعار باید که قافیه ها رعایت شوند و حدالامکان از ردیف استفاده کردباید هایی در این سبک وجود دارد که شاعر آنها را به کار میگیرد و بسیاری باید های دیگر که دست وپ ای شاعر را گاه میبندد و این باعث شده است برای این سبک اختیارات شاعری در نظر گرفته شود.
ممکن است مسئله ای پیش آید که کلاسیک با افراغ اندیشه هیچ گونه ارتباطی ندارد و هیچ شباهتی نیز ندارد اما آنچه که مورد توجه است این امر است که افراغ اندیشه به نوعی شامل کلاسیک نیز میشود و سر مجموعهی این سبک و دیگر سبک ها است.
مخالفتی در اینمورد اگر صورت بگیرد در این صورت باید عرض کنم دقیقا آنچه را که گفته ام به اثبات خواهم رساند.
گفته شد که افراغ اندیشه سبکی است بدون محدودیت و قید و بند که در آن میتوان اندیشه و تفکر خود را به خوبی و راحتی بیان نمود و این سبک و شیوه میتواند در کلاسیک نیز اتفاق بیفتد.و نه تنها در کلاسیک بلکه در فرانو , نو , سپید , هایکو و دیگر سبک ها نیز چنین است.
افراغ اندیشه در قالب کلاسیک نشان گر این است که افراغ اندیشه یک سبک کلی است که مشمول دیگر سبک ها نیز میشود.یعنی میتوان افراغ اندیشه را در هر قالبی نوشت اما هر قالبی را نمیتوان همانند افراغ اندیشه نوشت.این بدین معنی نیست که نمیتوان در هر قالبی افراغ اندیشه نمود.
منظور از این جمله که افراغ اندیشه یک سبک کلی و در برگیرنده ی دیگر سبک ها است این است که شما نمیتوانید سپید را در قالب کلاسیک پیاده کنید.آیا میتوانید با قوانین مربوط به سپید یک کلاسیک بنویسید؟
خیر نمیتوانید و هم چنین بالعکس این امر نیز صادق است اما با افراغ اندیشه میتوان این کار را کرد.پیاده کردن افراغ اندیشه در هر قالبی و برعکس.
میتوان در این قالب ها افراغ اندیشه کرد و اندیشه ی خود را با قوانین مربوط به خودشان بیان نمود اما این قوانین یعنی آن چه که دلیل اصلی افراغ اندیشه را منع میکند.افراغ اندیشه در بر گیرنده ی تمام جنبه های علمی میشود و ادبیات ، شیمی ، ریاضی و...
دیگر سبک ها نیز چنین هستند ، منکر این امر نیستم اما افراغ اندیشه این ویژگی را در خود حل کرده است.در نگاه اول شعر های این سبک جلوه ی زیبایی دارند اما در باطنشان دنیایی حرف پنهان است اگرچه رک حرف را زده باشد.
به عنوان نمونه یکی از اشعار کلاسیک افراغ اندیشه را نقد خواهم نمود ، خواهشمندم در نقد شرکت کنید ، و اگر نکته ای در ابهام است بپرسید تا پاسخگو باشم.
من از مرگ غروب های مطمئن حرف می زنم
از سایه ای به محکمی دیوار حرف می زنم
راه_ راه _ می شود دیوار پنجره ی خانه ام
از هبوط، از عبور نور با ایوار* حرف می زنم
یک افراغ اندیشه ی کلاسیک که معنایی عمیق تر از آنچه که نشان میدهد دارد . به خوبی ارکان دو بیتی در آن رعایت شده است تنها یک نکته ممکن است ذهن را به خود مشغول دارد آن هم مقفی نبودن مصرع اول است که در توضیح آن باید عرض کنم همچنان که قوانین دوبیتی و یا کلاسیک باید در آن رعایت شود ارکان افراغ اندیشه نیز هم چنین.پس مبنای اول برای سرودن یک افراغ اندیشه ی کلاسیک ارکان افراغ است.
در مورد شعر:
من از مرگ غروب های مطمئن حرف میزنم
در مصرع اول شاعر از مرگ غروب های مطمئن سخن به میان آورده است.غروب های مطمئن چیست؟
چه معنایی دارد؟
حس مبهمی که در تصویر سازی این شعر وجود داشته است مخاطب را به فضای غروب سرخ رنگ شفق میبرد.غروب همیشه مطمئن بوده است و همیشه اتفاق میافتد پس این یک کنایه است که به کار رفته است.بستگی به نوع شرایطی دارد که شعر سروده شده است.میتوان غروب را کنایه از درد یا مشکلات جامعه گرفت چون یک شعر کلی است که مورد بررسی قرار میگیرد و اینکه این درد میمیرد و مشکلات پایان میگیرد.در واقع مرگ غروب یک تشبیه است که انجام گرفته است.غروب ماندگار نیست و میمیرد و خورشید طلوع میکند ، یعنی درد و غم و مشکلات میمیرد و شادی و سعادت طلوع میکند.وقتی غروب بمیرد یعنی اینکه دیگر هرگز غمی و مشکلی نخواهد بود.به سادگی اثبات یک معادله ی ریاضی.
از سایه ای به محکمی دیوار حرف میزنم
در وصرع دوم از یک سایه به محکمی دیوار سخن به میان آمده است.دیوار هر چند که محکم است اما ممکن است فروریزد.دلیلی این تعبیر با توجه به مصرع قبل چه میتواند باشد؟
در مصرع قبل نوید یک شادی و سعادت ماندگار داده شده است و در ادامه ی این نوید بیان شده است این شادی هر چند که به محکمی دیوار است اما ممکن است فروریزد.
به ظرافت هر چه تمامتر سخن به جایش نشسته است بدون نقض قانون پایداری.غم و مشکلات با اینکه میمیرد و شادی و سعادت جایگزین میشود اما هیچ شادی و سعادتی در دنیا پاینده نیست.
منظورم از بیان این مورد همین است که علوم دیگر را در بر میگیرد آن هم در بطن خود.
مثل یک معادله ی ریاضی ، دین را در خود پنهان نموده است و پای فیزیک را به میان کشیده است در حالی که این یک افراغ اندیشه ی اجتماعی است.
راه_ راه _ می شود دیوار پنجره ی خانه ام
مصرع سوم اشاره به پنجره ی اتاق شده است.مراعات النظیر ایجاد شده بین غروب و دیوار و پنجره تداعی یک فضای خانه یا محیطی است که شاعر آنجا زندگی میکند.این پازل اگر کنار هم چیده شود استعاره از جامعه میشود.مصرع قبل دیوار استعاره از سعادت شده بود و در این مصرع این دیوار راه راه میشود.اگر به سادگی از روی این قضیه گذر نکنیم راه راه شدن دیوار کنایه از ترک برداشتن آن و یا ترک برداشتن شیشه های پنجره است که در ادامه ی مصرع قبل آمده است و این نشانگر انسجام شعر است.حتی اگر از بین نرود باز هم سعادت و شادی دنیوی پایدار نیست ممکن است خدشه به آن وارد شود.
یا اینکه میتوان راه راه شدن پنجره را بر این مبنا گذاشت که بر این سعادت همچنان سایه هایی ، رگه هایی از مشکلات سنگینی میکند که اجازه نمیدهد نور سعادت به طور کامل بر جامعه سایه افکند.
از هبوط، از عبور نور با ایوار* حرف می زنم
و اما مصرع آخر شعر ، سه مصرع قبلی کامل میشود .
از عبور نور(سعادت و شادی ) ، غروب (مرگ مشکلات ) و هبوط (غم ) یکجا سخن بی میان آورده شده است.دقت داشته باشید وقتی میگوییم انسجام در شعر وجود دارد دقیقا منور همین است.تمامی مصرع ها در تکامل هم کوشیده اند و یکدست و به جا منظور شاعر بیان شده است.
همین انسجام درونی باعث میشود که شعری محکم آفریده شود.
شعر درون مایه ی اجتماعی دارد و رنگ نوید سعادت به خود گرفته است اگر توجه به حالات درونی شاعر داشه باشیم میتوان گفت در واقع در یک برحه از زمان سروده شده است که شاعر از یک مشکل رها شده باشد.
*ایوار :در گویش محلی به معنای غروب است.
پ.ن
عزیزان ، در نقد شعری که حقیر نقد میکنم در هر مقاله شرکت داشته باشید.هر چه بیشتر پیش میروم ، به این نتیجه میرسم که این سبک آموختنی های بسیاری دارد.اما برای آموختنش باید دست به همت زد و موشکافی اش کرد. جنبه هایی دارد که در هر بار مقایسه با دیگر سبک ها آشکار میشود نه به طور واضح. حتی این جنبه ها ممکن است برای خود بنیان گذار نیز نو و تازه باشند پس کمک کنیم تا هم من بیاموزم و هم علاقه مندانی که این سبک را دنبال میکنند.
با احترام و با مهر
صدف عظیمی