سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        گوشی کثیف
        ارسال شده توسط

        عبدالله خسروی (پسر زاگرس)

        در تاریخ : پنجشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۲ ۰۷:۱۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۱۲۰ | نظرات : ۸


        گوشی کثیف ..نوشته :عبدالله خسروی(پسرزاگرس)
        .بشقاب غذا رو پرت کرد ومتعاقب آن صدای سیلی محکمی که مادرش تو گوشش زد نسرین خواهرش رو سراسیمه به آشپزخونه رسوند ...با اون چشمای عسلی وقشنگش داشت مضطربانه به او ومادرش نگاه میکرد ..پدرام مات ومبهوت ودرحالیکه صورت وگوشش بخاطر سیلی سرخ شده بود به مادرش با بغض وخشم زل زده بود ..مادرش طاقت نیاورد و گریست ودرهمان حال بحرف آمد : آخه پسرم من وخواهرت که غیر تو کسی رو نداریم ..چرا اعصابمون رو خرد میکنی ..بخاک بابات من وخواهرت با جون کندن واسه این واون بزور میتونیم شکم هرسه تامون رو سیر کنیم اونوقت تو چند روزه بخاطر گوشی دویست هزارتومانی زندگی رو به ما حروم کردی ..بخدا ندارم والا میدونم تو هم جوانی ودوست داری گوشی رو که دوست داری داشته باشی ..نسرین داشت صورت سرخ شده ونگاه پر از یاس وناامیدی داداش کوچکش رو با ناراحتی نظاره میکرد ..چند دقیقه بعد در حالیکه آرایش غلیظی کرده بود از خانه بیرون رفت. دو ساعتی گذشته بود که گوشی ساده ورنگ ورو رفته پدرام زنگ خورد ..یکی از دوستاش بود که با خبری که بهش داد اونو از ناراحتی بیرون آورد ..انکار منتظر فرصت بیهوده ای بود که لحظاتی خوش باشد ..دوستش پشت تلفن گفت :پدرام زود بیا خونه ما ..بچه ها دارن یه دختر خوشگلو میارن که ترتیبش رو بدیم زود بیا .
        سریع لباسهایش رو پوشید وبطرف خانه دوستش که خانواده اش چند روزی بود به سفر رفته بودن راه افتاد ..داخل خانه دوستش که شد بوی شهوت وهوس همه جای خانه رو گرفته بود ..با خودش شش نفر میشدند ..پدرام دوستش رو کناری کشید وگفت :چرا اینا رو خبر کردی زیاد نیستیم به نظرت ؟
        دوستش گفت : آخه دختره گفته غیر دویست هزارتومان نمیام ..منم مجبور شدم چند نفر رو بیارم که بتونیم دویست بهش بدیم ..ولی پدرام برو نگاش کن خدایی خیلی خشگله علی الخصوص چشای عسلی خوشگلی که داره و تازه اسمش هم مثل خودش گله ..میدونی اسمش چیه پدرام ؟
        پدرام که هنوز دختره رو ندیده بود با تعجب جوابداد : نه
        دوستش با هیجان توام با شهوت گفت : اسمش نسرین ..نسرین ..
        پدرام منتظر ادامه حرف دوستش نشد ..بدترین لحظه عمرش به سراغش آمده بود ..با دلشوره بطرف اتاقی که دختر آنجا انتظار مشتریانش را میکشید گام برداشت ..هرچقدر نزدیک تر میشد ..زانوانش سست تر میشد و قلبش تندتر میزد ..پشت در اتاق که رسید دزدکی واز گوشه بازشده در نگاه کرد ..خدای من ..باورش نمیشد ..دلشوره اش بی دلیل نبود ...خواهرش نسرین بود ..روی زانوانش افتاد ..اتفاق چندساعت قبل به یادش آمد ..خودش را مقصر میدانست .خواهرش بخاطر او خودش را فروخته بود ...باید فکر میکرد وکاری انجام میداد ..دنیا برایش تبدیل به بدترین جا شده بود ..با بدترین حالت روحی وروانی از خانه دوستش که حالا کثیف ترین فرد در زمین در نظرش بود بیرون زد ...دوستانش مقصر نبودند ..فقط خودش مقصر بود وبس ..گوشه ای پیدا کرد ودرحالیکه موهای سرش را چنگ میزد زارزار گریه میکرد ..روی دیدن دنیا را نداشت ..
        آنشب نسرین با پول به خانه بازگشت ولی پدرام هیچگاه برنگشت ..روز بعد جسدش را زیر پل شهر پیدا کردند ..رگ دستانش را با شی تیزی زده بود ..

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۸۴۷ در تاریخ پنجشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۲ ۰۷:۱۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1