يکشنبه ۲۷ آبان
شب بی مادری...
ارسال شده توسط آرش غفاری درویش(منتظر) در تاریخ : سه شنبه ۱۸ تير ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۰۰ | نظرات : ۱۰۱
|
|
شب بیمادری را همچو یلدا میكنی یا نه
در عالم بهتر از مادر تو پیدا میكنی یا نه
به موی مادری دنیا تو سودا میكنی یا نه
بگو مادر هنوزم یادی از ما میكنی یا نه
درون خاك تیره واعزیزا میكنی یا نه
خجالت دارم ای مادر كه گل بودم شدم خارت
از آنم خون به دل باشد كه خون كردم دل زارت
تو حق داری كه روگردانی از فرزند بدكارت
اگر رنجیدهای مادر ز اولاد گنه كارت
گناهان مرا در حشر حاشا میكنی یا نه
اگر در نوجوانی حالت تندی ز من دیدی
اگر در عالم مستی ز رفتارم بترسیدی
اگر بانگی زدم بر تو دلیلش را نپرسیدی
نبودم گر شبی پیشت ز تنهایی هراسیدی
كنون اندر سكوت گور پروا میكنی یا نه
چه شبها تا سحر بودی تو ای مادر سر راهم
درون آن سكوت شب شمردی تو قدمهایم
چه زحمتها كه می دیدی ز خواهشهای بیجایم
به هر دردی كه گشتم مبتلا كردی مداوایم
غم بی مادری را هم مداوا میكنی یا نه
چه شبها تا سحر بستر نمودم من در آغوشت
اگر یك ناله میكردم جهان میشد فراموشت
در اینجا كه گل شده بستر و خاك روپوشت
نمیدانم در این وحشتسرا با لعل خاموشت
دعا در حق این اولاد رسوا میكنی یا نه
نمیدانم كه میدانی شدم آواره و تنها
دگر اندر كجا جویم عزیزی چون تو بیهمتا
همه شب میكنم روشن به فانوسی اتاقت را
نهان گشتی ز دید من تو در قلبم گرفتی جا
نمیدانم ز احوالم تماشا میكنی یا نه !
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۷۶۹ در تاریخ سه شنبه ۱۸ تير ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.