سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        بیا با هم کمی جمله بخوانیم.........!
        ارسال شده توسط

        صدف عظیمی

        در تاریخ : يکشنبه ۹ تير ۱۳۹۲ ۱۳:۴۵
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۰۴۷ | نظرات : ۷۷

        به نام خداوند صدف...!
        سلام و عرض ادب خدمت اساتید عزیزم...
        و درود بر دوستان مهربانم...!
        تنها تعدادی جمله است که خواستم با هم بخوانیمشان...!
         
         
        آفتاب که تابید آب شدم...!
        آنقدر سردم کرده بودی از عشق که یخ زده بودم...!
         
        تقصیر تو نیست...
        سر کلاس زبان فارسی خوب گوش نکردم تا بفهمم : هر "تو"یی با "من"
        "ما نمیشود...
         
         
        آدم ها فراموش نمیکند...
        تنها گاهی سکوت میکندد...
         
         
        بیا تا برایت سکوت را معنی کنم:
        سکوت یعنی اینکه بغیر از تو همه سخن بگویند....
         
         
        کاش به جای قلب تکه نانی در سینه ام بود....
        لا اقل به جای شکستنش آن را میبوسیدند! (تقدیم به الهه ملکی عزیزم....!)
         
         
         
        برای سرزمینم مرز کشیده ام...
        سرزمینم کوچک است اما زیباست...
        میان بازوانت...!
         
         
         
         
         
         
        گوشت را به سینه ام اگر بچسبانی به جای  "تاپ تاپ"
        میشنوی : "تو تو"...!
         
         
         
         
         
        گیریم که فراموشت کنم...
        با عطر تنت که روی تخت جا گذاشته ای چه کنم؟؟؟
         
         
         
         
        لحظه ای که شکسته ای فقط یک نفر میتواند پیوندت بزند از نو...
        آن هم کسی هست که تو را شکسته است!
         
         
         
         
        کفش هایت را برعکس بپوش ، که حتی هنگام رفتن باز هم به سوی من بیایی!
         
         
         
         
        چه نقاش ماهریست!!!!
        یادت را میگویم...
        وقتی دانه به دانه موهایم را سفید میکند!
         
         
         
         
        عکاس میگوید : لبخند لطفا...
        عکست میگوید : لب زخم انگار...!
         
         
         
         
        برای اینکه رسوای جماعت نوشم...
        آفتاب پرست شده ام...!
         
         
         
         
        دلم راشکست...
        بغضم را شکست...
        حتی خودم را شکست...
        ولی تا دستم خورد به آیینه اش و شکست...
        برای همیشه رفت!
        سر یک شکست...!
         
         
         
         
        گورم را بزرگ بسازید...
        چون یک دنیا آرزو با خودم میبرم...!
         
         
         
         
        آدم  که باشی...
        بهشت را به لبخند حوا میفروشی...!
         
         
         
        وقتی صدایت میکنم ، آن "جانی " که میگویی ، جانم را میگیرد...!
         
         
         
         
        زیر آوار زلزله ی رفتنت تنها چیزی که از من مانده بود بقایای یاد تو بود...!
         
         
         
         
        ""زندگی"" نمیکنم ، ""زنده مانی"" میکنم تنها....
         
         
         
         
        حتی به آیینه ی یکرنگ هم دیگر اعتماد نمیکنم ، مدتهاست دست چپ و راستم را اشتباهی نشانم میدهد...
         
         
         
         
        در کدام فصل هستیم که هنوز هم کالم و به تو نمیرسم؟؟؟؟؟
         
         
         
         
        انقدر پر میشوم از یادت که گاهی اتاقم را سیل میبرد...!
         
         
         
         
        چه خنده دار است رفتنت...
        آنقدر که گاهی از این همه خنده چشمانم خیس میشوند...!
         
         
         
         
        تو که بیایی آنگاه...
        اما...
         
        تو تنها بیا....!
         
         
         
         
        اینجا افسوس ها همه خوردنی هستند , بیا خود را سیر کنیم...!
         
         
         
         
         
        تمام فرهنگ های لغت را باید آتش بزنم....
        جلوی نبودن نوشته اند:عدم حضور شخص یا چیزی...
         
        چقدر نبودنت را ساده فرض کرده اند...!
         
         
         
         
         فاصله ی بین انگشتانم را به جای دستانت , داستانت پر کرد...
         
         
         
         
        خندیدند...
        گفتند یا  خودش می آید یا خبرش...!
         
        خودش که نیامد اما خبرم باید بدستش رسیده باشد...!
         
         
         
         
        ...من که به هیچ دردی نمیخورم
         
        اما  "درد " ها چپ و راست به من میخورند...!
         
         
         
         
         
        گاهی می آیی در خاطرات را میزنی و از خیالم گذر میکنی...
         
        سپس اشک میشوی و رد پایت خط میشود روی گونه هایم...!
         
         
         
         
         
        باید باشد...
         
        کسی که وقتی که میروم به جای اینکه بگوید بمان ؛ بگوید : من هم با تو می آیم...!
         
         
         
         
         
        یادم نیست چقدر زندگی کرده ام!
         
        اما خوب یادم هست چقدر زنده بوده ام....
         
         
          ممکن است اما دشوار...
         
        نفس کشیدن , بی تو را , میگویم!!!!!
         
         
         
         
         
         چه حرف بی ربطی است که مرد گریه نمیکند...!
        گاهی آنقدر بغض داری که باید مرد باشی تا گریه کنی...!

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۷۱۵ در تاریخ يکشنبه ۹ تير ۱۳۹۲ ۱۳:۴۵ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۵۹ شاعر این مطلب را خوانده اند

        علیرضاجهانگیری نوین

        ،

        مرجان جلال موسوی

        ،

        طلعت خياط پيشه (طلاي كرماني)

        ،

        سمیرا شریفی (آسمان)

        ،

        اسماعیل قربانی

        ،

        محسن حامد (باران)

        ،

        حسن حسینی

        ،

        ناهید فتحی (راشا)

        ،

        زهرا محمد زاده (زِلفِشـــه)

        ،

        حسین دلجویی

        ،

        فرمیسک

        ،

        محمد_نوروزی

        ،

        صدف عظیمی

        ،

        مهسا یحیی زاده (ترانه)

        ،

        معصومه عرفانی (عرفان )

        ،

        علی صمدی

        ،

        محمد رضا نظری(لادون پرند)

        ،

        علی توکلی

        ،

        فرهین رام

        ،

        الهه ملکی

        ،

        مهدی یوسفی نژاد( لولی وش)

        ،

        علیرضا ناصح

        ،

        مریم شجاعی

        ،

        زرشید(زهرا ستایش)

        ،

        حسن دولتی ( درویش)

        ،

        مریم رئیسی اردلی

        ،

        شاهرخ موسی زاده

        ،

        رضا جوکار

        ،

        ستار کعبی /وفا

        ،

        محمد دهقانی هلان

        ،

        صادق آل موسوی،بیژن

        ،

        محمد نیازی

        ،

        سید حاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        محمدامیر شهرکی

        ،

        لیلای

        ،

        محسن دی وی دی

        ،

        رضا محمدصالحی

        ،

        حسين باران(کاک باران)

        ،

        مژده پاکی

        ،

        داریوش خطیر

        ،

        کاظم دولت آبادی(فراز)

        ،

        لادن آهور (بانو)

        ،

        حبیب الله نبی اللهی قهفرخی

        ،

        حضرتی

        ،

        فاطمه جهانباز نژاد

        ،

        امین سوری

        ،

        احمد البرز

        ،

        منیژه ضیغمی

        ،

        مسعود میناآباد

        ،

        سینا صارمی (مسکین باخرزی)

        ،

        مسعود موسی زاده

        ،

        سجاد کهنسال

        ،

        مونا سلطانی (زمزمه)

        ،

        محسن ابراهیمی ( غریب )

        ،

        امیرحسین مقدم

        ،

        حامد شریفی(عرش)

        ،

        شفیقه طهماسبی

        ،

        احمد طلوعی ( مجنون )

        ،

        عبدالوهاب (وهاب) شیرودی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1