شنبه ۶ ارديبهشت
خانه کلنگی
ارسال شده توسط سید علیرضا دربندی در تاریخ : ۱۶ ساعت پیش
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۵ | نظرات : ۰
|
|
در حیاط خانه کلنگی ش که با شش پله از سرسرایش جدا می شد روی یکی از پله ها نشسته بود
کامی عمیق از سیگاری که خاکسترش به اواسطش رسیده بود گرفت و در فکری عمیق تر فرو رفت
چهرهای بسیار مخدوش از او به یاد داشت و حتی زنگ صدایش در ته ذهنش باقی نمانده بود
خاطرات خاک خورده اش به ذهن پریشانش هجوم آوردند
لبخند بی روحی از یادآوری ش بر روی لبانش نقش بسته بود
جریان خون را در رگ هایش به وضوح احساس می کرد و ضربانی که بالا رفته بود
چشمانش را بسته بود و در رؤیایی که روزگاری تنها خواسته زندگی سی و چند ساله اش بود غرق شده بود و گویی که به جهان دیگری رفته بود
رفته رفته می رفت بشود آنچه نشد که با سوزش انگشتش از آتش سیگاری که به انتها رسیده بود به حیاط خانه اش بازگشت
نویسنده : علیرضا دربندی
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :

|

|

|

|

|
این پست با شماره ۱۵۵۹۰ در تاریخ ۱۶ ساعت پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید