يکشنبه ۱۴ بهمن
ساختار موازی بیان در شعر: تکنیک کاربردی
ارسال شده توسط محمد شریف صادقی در تاریخ : ۱۱ ساعت پیش
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۸ | نظرات : ۱
|
|
آنچه من در این نوشتار ساختار موازی در فرم بیان در شعر مینامم معادل (ترصیع) یا (موازنه) نیست اما هر دوی این موارد را در برمیگیرد به علاوه مواردی که نمیتوان آنها ذیل ترصیع یا موازنه قلمداد کرد.
آنچه من ساختار موازی مینامم این است که نوعی شکل مشابه در موسیقی صوتی یا معنوی (یا هر دو) به صورت موازی یا عبارت به عبارت در میان دو مصراع متوالی در یک شعر یا در میان دو جزء (یا حتی چند جزء) از یک مصراع یا یک بیت باشد؛ یعنی می توان مثلا هر یک از دو مصراع متوالی را به چند قطعه تقسیم کرد که هر قطعه از مصراع اول با قطعه هم شمارهاش در مصراع دوم قرابت یا تقابلی موسیقیایی (معنوی یا صوتی یا هر دو) داشته باشد. همین اتفاق می تواند بین دو نیم مصراع نیز رخ دهد.
حال با چند مثال منظورم را هر چه بیشتر روشن خواهم کرد. از یک مثال ساده از سعدی شروع می کنیم:
من اگر هزار خدمت بکنم گناهکارم
تو هزار خون ناحق بکنی و بیگناهی
حال قطعات موازی را معین میکنم:
(۱) من (۲) اگر هزار خدمت بکنم (۳) گناهکارم
(۱) تو (۲) هزار خون ناحق بکنی و (۳) بیگناهی
رابطه تقابل بین اجزای همشماره واضح است. یا این مورد از حافظ:
(۱) آخر به چه گویم (۲) هست (۳) از خود خبرم (۴) چون نیست
(۱) وز بهر چه گویم (۲) نیست (۳) با وی نظرم (۴) چون هست
میبینید که رابطه میان قطعات می تواند تناسب، ترادف، تقابل و تضاد، قلب (جابجایی: مثلا (بر در) و (در بر))، توازن، همقافیه بودن، اشتقاق و... باشد. بنابراین وقتی من از ساختار موازی حرف میزنم تمامی این زیرمجموعهها و ترکیبات آن ها را شامل می شود. این مثال را هم از آقای مرتضی لطفی - از غزلسرایان خوب جوان - می آورم:
(۱) جنایتیست (۲) که این شهر (۳) جای هستن (۴) نیست
(۱) حکایتیست (۲) که یک روز (۳) جای بودن (۴) بود
(این شعر را درباره آلودگیهای اخیر تهران سرودهاند).
چنانچه گفتم این ساختار بیان موازی می تواند در یک مصراع واحد نیز رخ دهد مثل این مورد از سعدی:
(۱) اگرم (۲) حیات (۳) بخشی.... (۱) وگرم (۲) هلاک (۳) خواهی
یا این مورد شاهکار از حافظ:
(۱) زاهد و (۲) عجب و (۳) نماز و ....(۱) من و (۲) مستی و (۳) نیاز
یا:
(۱) گل (۲) در (۳) بر و...(۱) می (۲) بر (۳) کف و... (۱) معشوق (۲) به (۳) کام ....است
لازم به توضیح نیست که آرایهای مثل لف و نشر مرتب هم میتواند زیر مجموعه این گونه بیان موازی باشد.
طبق تجربه این نوع بیان تاثیر شگفت آوری در مخاطب دارد به شرط آنکه تصنعی و زورکی به نظر نرسد. قصیدهٔ مشهور و متکلفی از رشید الدین وطواط هست که تمام ابیات آن آرایه ترصیع دارد (که نوع خاصی از بیان موازی ست) اما به جهت یکنواختی در فرم بیان شعر او برای اکثر خوانندگان حوصله سر بر است. در اکثر اشعار موفق کلاسیک فارسی چه قصیده و چه غزل، فرم های بیان متنوع اند یعنی اینگونه نیست که تمام ابیات ساختار موازی یا صرفا یکی از ساختار های دیگری داشته باشند بلکه شاعر از تنوع روش بیان استفاده کرده است مگر آنکه استفاده از ساختار یکنواخت تصنعی نباشد و بتواند مخاطب را اقناع کند. شاید یک مورد از بهترین غزلهایی که با وجود ساختار یکنواخت در کل غزل همچنان بسیار جذاب است غزل مشهور (سمن بویان) حافظ باشد. یا غزل (بربود دلم در چمنی...) که به اشتباه به سعدی منتسب شده و احتمالا از امامی هرویست؛ مولانا جلال الدین هم به خاطر موسیقی خاص اشعارش بر این چالش غلبه کرده است.
در مقابل ساختار موازی ساختارهای متعدد دیگری را هم می توان یافت. یک نمونه ساختار بیان حلقوی یا انعکاسیست که من نوشتاری را قبلا در همین سایت درباره آن منتشر کرده بودم اما مثالهایی که زده بودم عمدتا از (درشتساختار) بود نه مثلا بین دو مصراع متوالی. این ساختار دقیقا عکس حالت موازی است؛ مثلا در یک بیت می توان این مثال را درنظر گرفت: قطعه اول اولین مصراع با قطعه آخر مصراع بعد رابطه موسیقیایی (معنوی یا صوتی) دارد و قطعه دوم مصراع اول با قطعه یکی مانده به آخر مصراع دوم و همین گونه تا آخر. یک نمونه ساده اما متعالی در ساختار بیان انعکاسی یا حلقوی این بیت مشهور سعدی ست:
(۱) گفته بودم چو بیایی (۲) غم دل (۳) با تو بگویم
(الف) چه بگویم (ب) که غم از دل (ج) برود چون تو بیایی
قسمت (ج) با (۱)، قسمت (ب) با (۲) و قسمت (الف) با (۳) رابطه دارد.
یا این مورد از حافظ:
(۱) ندارم دستت از دامن، (۲) به جز در خاک و آن دَم هَم
(الف) که بر خاکم روان گَردی (ب) بگیرد دامنت گَردم
لازم به ذکر است گاهی می توان گفت اگر از زاویه های مختلف نگاه کنیم یک شعر می تواند همزمان چند ساختار را القا کند و گاهی این بستگی به این دارد که چگونه «قطعه» ها را انتخاب کنیم. اینکه شعری بتواند این ویژگی را داشته باشد بسیار محتمل است که تاثیر بیشتری روی شنونده یا خواننده بگذارد. در واقع هر چه درون یک شعر روابط موسیقیایی و ساختارمند چه درون یک مصراع و چه یک بیت و حتی چند بیت بیشتر باشد - به شرط آنکه تصنعی نباشد و طبیعی جلوه کند - آن شعر احتمالا برای خوانندهٔ اهل ادب (که سلیقهاش کمی عالمانه تر از عوام باشد) جذاب تر خواهد بود.
لازم به ذکر است گاهی ساختار موازی می تواند بین مصراع های فرد یا زوج باشد. یک مثال معروف در این زمینه قطعه مشهور (آنکس که بداند و بداند و بداند...) است.
در شعر نو هم ساختارهای موازی، حلقوی و... بارها استفاده میشدهاند (مثالی از نیما را برای ساختار حلقوی در نوشتار با نام ساختار حلقوی در شعر - یک تکنیک شاعرانه - در همین سایت آوردهام). این بخش از شعر مشهور شاملو به نام (درد مشترک) مصداق ساختار موازیست:
(۱) قصه نیستم (۲) که بگویی
(۱) نغمه نیستم (۲) که بخوانی
(۱) صدا نیستم (۲) که بشنوی
(۱) یا چیزی چنان (۲) که ببینی
(۱) یا چیزی چنان (۲) که بدانی...
در نهایت پذیرای هر گونه نقد و تصحیح عزیزان هستم.
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۵۴۲۸ در تاریخ ۱۱ ساعت پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود بر شما