سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        عظیم خلیلی شاعر آبادانی
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (صحرا)

        در تاریخ : پنجشنبه ۳ آبان ۱۴۰۳ ۰۳:۵۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۳۸ | نظرات : ۰

        زنده‌یاد "عظیم خلیلی" شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، زاده‌ی سال ۱۳۲۰ خورشیدی در آبادان بود.
        وی در ۱۶ مهر ماه ۱۳۹۰، در ۷۰ سالگی در بیمارستان البرز گوهردشت کرج، به دليل از كار افتادن كليه از دنيا رفت و روز دوشنبه، ۱۸ مهر ماه، در بهشت زهرای تهران، به خاك سپرده شد.

        ◇ کتاب‌شناسی:
        عاشقانه‌ها - موج - شال - ماهیگیر و دریا - جالیزبان - خواب سنگ و صدای عشق.

        ◇ ︎نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        با پاهای برهنه از دریا می‌آمدم
        تا انتهای غروب
        وقتی که کفش‌هایم پر از دانه‌های شن بود
        وقتی که صدف‌ها را به ارمغان تو عاشقانه چیدم
        دریا پر از مهتاب بود.
        وقتی چشم منتظرم، ستاره‌ها را بدرقه می‌کرد
        سپیده‌ی اندوه سر زد
        و تنها مرغان سپیدی
        وقتی که تو را میان خلوت ساحل و دریای مسافر گم کردم.

        (۲)
        بارها دلم را به ‌خاک سپرده بودم
        و به‌ حضور خویش در میان آدمیان گریسته بودم.
        ای عشق 
        من تو را  تنها در تلاقی دو قلب تجربه نکرده‌ام
        که در جدایی خاک و خدا
        در آزمون سال‌ها دوری
        از این پاره خاک.
        اما اکنون ای عشق 
        حتی نمی‌توان گلی را
        در گلدانی 
        به‌ جای خالیت گذاشت.
        ما در میان کیانیم؟
        این برگزیدگان خدا کیانند؟
        پس من، لاجرم عشق را
        من تنها 
        در تلاقی دو قلب 
        دو نگاه
        تجربه نکرده‌ام
        که در جدایی خاک و خدا.

        (۳)
        این بندیان
        که سرود سپیده را
        به‌ هنگام کوچ آفتاب
        بر بام عمر می‌خوانند 
        آزمونشان
        پرواز و آواز بود
        در تلاقی گرگ و میش 
        از خوف هفت دریای نومیدی
        سواران، از خواب دراز افق گذشتند 
        و سرنوشت ما را
        در فردای دیگر 
        در کمین‌گاه گرگ نوشتند.
        خونِ بندیان، از مَکمنِ سربازان جوشید 
        و هزاران سر، همچون نیزه‌هایی از خون
        بر خاک وطن دمید.
        سپیده روشن شد 
        از خونِ بندیان،
        نوزادگانِ گهواره‌های تاریخ 
        از خواب فردا برخاستند 
        و بر شانه‌ی شهامت ما 
        هر یک ستاره‌‌ای شدند.
         
        (۴)
        آن ستاره
        که فواره‌ی روشناییش 
        در پگاه شهادت فرو نشست 
        خاکش اکنون میعادگاه قبایل است.
        آن ستاره
        که درمان خاکش خلاصیش بود
        و پشت به‌ قانون جنگل کرد
        هستیش را انگار بر کف باد گذاشت.
        آن ستاره
        که فواره روشناییش 
        در فردای فریادی فرو نشست 
        ناقوس صدایش اکنون در خاک می‌تپد.
         
        گردآوری و نگارش:
        #لیلا_طیبی (صحرا) 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۵۱۸۳ در تاریخ پنجشنبه ۳ آبان ۱۴۰۳ ۰۳:۵۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2