سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        حسن سهولی شاعر بوشهری
        ارسال شده توسط

        سعید فلاحی

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۰۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۰ | نظرات : ۰

        استاد "حسن سهولی" متخلص به "پرزاله"، شاعر بوشهری، دانش آموخته و مدرس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه های دیر و کنگان است.
        کتاب "ساز شب‌های خستگی"، مجموعه‌ای مشترک از ایشان و آقای "حمید ایاز"، است.
        ◇ نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        گفته‌اند: 
        اول شخصِ دانته 
        گفته است:... 
        ما هم بگوییم  
        فیلسوفان:
        به اندازه می‌گویند 
        یکی: در اندازه‌ی ضمیرِ یکی 
        باید از این جا برویم 
        برویم به جایی که...
        سر نزده بود
        ولی سرزده می‌گفت:
        ما: در اندازه‌ جمعی که چه‌قدر
        می‌گفتند:
        شما: قدری که 
        شنیده بودید 
        شما: در اندازه‌ی مخاطبان 
        ما: به قامتِ گویندگان 
        اما...
        آخر... 
        کسی 
        دیگر 
        نمی‌ماند 
        که... 
        من،
        تو،
        او
        سلول‌هایِ انفرادی
        ما، شما، ایشان
        بندِ عمومی  
        حتی همه‌ی ضمیرهایی 
        که...
        نیستند 
        می‌گویند:
        ضمیرها فراموش کارند.

          (۲)
        سیگار می‌سوزد
        سیگار دود می‌کند 
        و دومین  
        سیگار می‌سوزد 
        یعنی دیگر صدای تفنگ نمی‌آید  
        در راهی که من 
        و
        دود هر‌ دو می‌دویدیم  
        و
        سیاه شده‌ بودندند گاوها  
        سر به‌ زیر بودیم 
        و
        می‌دویدیم  
        آب هم پدر سوخته‌تر از همیشه  
        همیشه‌تر از خودش
        ایستاده‌ بود
        پرندگان راه‌شان را کج کردند 
        و
        ما اندکی گوش دادیم  
        دوباره دود این‌بار سنگین‌تر 
        و
        ما سیاه‌تر از دودها دویدیم  
        تمام راه‌ها تمام شده‌ بودند 
        آب‌ها زمین را کم آورده‌ بودند  
        آب‌ها همه زمین شده‌ بودند 
        و
        ما 
        پشتِ سرِ هم 
        می‌دویدیم 
        و
        سیگار
        و
        سیگار سوخت 
        و
        ما بعد از سال‌ها 
        کم آوردیم.

        (۳)
        همه‌ جا همین گونه‌اند 
        پاییز با هم می‌‌میرند 
        بهار زنده می‌‌شوند 
        فقط نفس می‌کشند 
        و
        می‌رویند.

        (۴)
        میز کارم خسته شد  
        دیگر لبخند نمی‌زند 
        شاید عیدی‌اش دیر شد!

        (۵)
        صدایی از درخت چید 
        پرواز را تکاند 
        نفرین مثل سنگ از درخت افتاد 
        و
        من هیچ‌گاه عاقل نشدم.

        (۶)
        وقتی ماه خود را در آب‌‌ها غرق کرد
        قصه شروع شد 
        ستاره‌ها چشمک انداختند 
        خورشید!
        دستانی دارد
        که تو را املاء کند.

        (۷)
        چند سال سخن در یک دقیقه می‌گوید 
        احساس می‌‌کنم در تنه‌اش بالا می‌روم
        و در بازار
        زنی شیک از فرط لباس‌های کهنه‌اش
        مرا می‌فروشد.

        (۸)
        نيمی من 
        نيمی تو 
        می‌زنيم به تنهايی 
        در موازی شاهين و يک صليب 
        ...
        اتفاق‌ها 
        شناسنامه دارند 
        مثل تو 
        که پاسپورتت را گرفته‌ای
        - عصر اتفاق‌ها / صبح اتفاق‌ها -
        باران که ببارد
        چاپ می‌شوند...

        (۹)
        [خیس‌تر از پرنده] 
        با اشاره 
        یعنی روبه‌روی‌ات  
        می‌شمارم هر بار 
        باد بیاید  
        یا باران 
        خیس‌تر از پرنده که نشسته  
        به هیچ 
        نگاه به آن‌سو که هیچ‌ 
        سرد و سرد 
        برای‌ام دل‌هره می‌آوَرَد
        اکنون این پرنده که بال می‌زند 
        به این پرنده 
        که بال می‌زند  
        سکوت همه‌جا هست 
        حتا هست 
        سکوتی در مرداب
        شب که همه‌جا شب است 
        روز که همه‌جا روز است 
        دل‌هره می‌آوَرَد 
        که پرنده است در پرواز.
         
        گردآوری و نگارش:
        #زانا_کوردستانی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۹۷۴ در تاریخ پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ ۱۲:۰۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1