سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 دی 1403
    21 جمادى الثانية 1446
      Saturday 21 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱ دی

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        سید حامد حسینی شاعر تهرانی
        ارسال شده توسط

        لیلا طیبی (صحرا)

        در تاریخ : دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۵۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۳ | نظرات : ۰

        زنده‌یاد "سید حامد حسینی" متخلص به "راوش" فرزند "سید حسن" در شهریور ماه ١٣٥٩ خورشیدی در تهران در خانواده‌ای خراسانی، به دنیا آمد.
        تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد کرج پذیرفته گردید، ولی به دلیل علاقه به ادبیات عرب ترجیح داد تحصیل در دانشگاه را رها و به حوزه علمیه وارد شود که توانست دروس حوزوی را تا پایان لمعتین در کرج ادامه دهد.
        سپس به عنوان گوینده، نویسنده و کارشناس شعر در صدا و سیمای جمهوری اسلامی فعالیت داشت ولی بعدها به کار آزاد و فعالیت در حوزه فرهنگی، مطبوعاتی و ادبی پرداخت.
        وی در ابتدا در قالب‌های مختلف به سرایش شعر اقدام می‌کرد تا این‌که نذر کرد فقط برای حضرت فاطمه زهرا(س) شعر بسراید. او در نخستین جشنواره بین‌المللی غدیر، به عنوان شاعر برتر انتخاب شده است. ‌این شاعر آیینی، در سال ۱۳۸۱ به مشهد بازگشت و پس از آن به سرایش شعر رضوی پرداخت و سرانجام در ۲۰ فروردین ۱۴۰۰، در سن ۴۱ سالگی بر اثر ناراحتی‌های مختلف کبدی و ابتلا به کرونا درگذشت؛ و ۲۱ فروردین‌، در قطعه هنرمندان و نام‌آوران مشهد به خاک سپرده شد.

        ■ ︎کتاب‌شناسی:
        - برگ بدرقه آخر. (برگردان کتابی به به دو زبان پرتغالی و اسپانیایی از او)
        - گناه درخت‏‌های لخت. (مجموعه اشعار شاعر از ۷ سالگی تا ۱۶ سالگی با موضوع اجتماعی و عاشقانه)
        - رقص عجوزه‌‏ها. (مجموعه غزل)
        - پلک دوشیزه سحر. (مجموعه شعر سپید)

        ■ نمونه‌ی شعر:
        (۱)
        به ضرب و زور سر آخر قضیه فیصله یافت 
        گلوی اصغر من راه حل مسئله یافت 
        بریدیش تو گلو خطبه‌خوان سیلی زن 
        سه شعبه کین تو کان دم کمان حرمله یافت 
        اسیر پت پت شمع فروزش شیطان 
        به پشت روی ذغالت رسید تا، یله یافت 
        چنان به بتکده، پستان گرفته‌‏ای سر دست 
        که با وجود تو شیطان برای خود لله یافت 
        سر غنیمت قنداق کوته‌‏اش صیاد 
        حریص‏‌تر به درازای نیزه‌‏ای تله یافت 
        گذشت تا ز سرش یک به یک مراحل 
        درد ز درد تو پدرت دردناک مرحله یافت 
        زبان الکن من در سرایش این درد
        میان سبک خراسان زبان حنظله یافت.

        (۲)
        آن‌چه در آفرینش زهرا دخیل شد 
        سیب بهشتی و زغب جبرئیل شد 
        مریم گزید از رطب شاخه‌ زمین 
        اما امین گزیدنی‌اش هم اصیل شد 
        از بی‌شمار طنطنه‌ وصف‌تان، غزل 
        در بند بند غایب بحر الطویل شد 
        قلبت شکست مرغ ابابیل تو –علی–
        محبوس در سقیفه‌ اصحاب فیل شد 
        کعبه چهار ضلعی فرزندهای توست 
        با سقفی از شما مکعب مستعطیل شد 
        اندازه بی‌خدا، به خدا عشق من کم است 
        هر چیز در برابر حدت قلیل شد 
        مادر! ذبیح نام توام چون حسینی‌ام 
        قربان‌تان که حامدتان اسماعیل شد.

        (۳)
        [مادام کوچه‌ی زرکش] 
        رانده و پرت مانده چو سنگ از فلاخنی 
        دستم نمی‌رسد به گریبان دامنی 
        در عمق منجلاب گنه غرق سرزنش 
        مطرود از خود و همه چون روسپی زنی 
        مادام عاشقم ز همه طرد می‌شوم
        آری به جرم عشق به مادام ارمنی 
        در التماس عشق به سر شد، چرا که نه؟
        دنیا بدون عشق نمی‌ارزد ارزنی 
        هر چه بزرگراه شده با شما ولی 
        یار منی تو کوچه‌ی زرکش تو با منی 
        بازی شروع می‌شود از یار گیریش 
        بازی ادامه یافته اما به جر زنی 
        در من تنیده‌ای همه مادام زرکشم 
        در من تتن تتن تتنی وصله‌ی تنی 
        بوی تو را گرفته تمام وجود من 
        آیا چو من تو نیز از این عطر می‌زنی؟
        تهران غبار خاطره‌ی محو کودکی است 
        تهران همیشه هاله‌ی تاریک روشنی 
        (در پایتخت سلسله‌ی شب که شهر ماست) 
        تو با منی به قول شفیعی کدکنی.

        (۴)
        [به طول درد] 
        ز هر طرف که شده درد و غم گسیل شده 
        روان به جانب من هر چه زین قبیل شده 
        به هر طریق که شد دل شکست، راه به راه 
        روند سیل شکستش علی‌السبیل شده 
        دل من است که از بام بر زمین خورده 
        جناب حضرت دل مسلم عقیل شده 
        دلم به آهن و فولاد و هر چه شد از درد 
        چقدر پنجره در پنجره دخیل شده 
        غمم به هم زده مقیاس بعد هندسه را 
        به طول درد زمین شکل مستطیل شده 
        بریده دست دلم چون به عجلوی فراق 
        نماز جعفر طیار غم طویل شده 
        ز جستجوی تو دیرین شناس لاینده است 
        به لایه لایه‌ی دل ای غم فسیل شده 
        به چار گوشه‌ی قلبم تجسم صنمی 
        چنان نشسته که در مانده صد خلیل شده 
        اگر چه پست و زبون با جلال و با جبروت 
        شکست جل جلاله دل جلیل شده 
        دل شکسته‌ی من بارگاه امن خداست 
        دل سیه شده‌ای کعبه‌ای اصیل شده 
        تطابق دل و کعبه ز زایش عشق است  
        خدا یکی شدن این دو را دلیل شده 
        سپاه ابرهه‌ی درد و رنج تاخته‌اند  
        بلند زین سببم بانگ الرحیل شده 
        نوشت بخت مرا با ذغال کاتب دهر  
        که حیف نون، من نفرین شده، ذلیل شده.

        (۵)
        پیداست که یکتا شده‌ایی در همه عالم 
        پیدا نشود چون تو کسی قدر مسلم 
        گفتیم هو الله احد از سر اخلاص 
        زین بعد بگوییم هو الفاطمه کم کم 
        توحید و معادم تو، نبوت هم امامت 
        عادل تو فقط، معتقدم راسخ و محکم 
        اکبر صفت الله است اگر، در لقب توست 
        کبری چه به صدیقه چه مستوره چه مریم 
        صدیقه‌ی کبری اگرت راست بگویم 
        عالم همه محتاج تو هستند و من هم 
        یاد تو بهشت است سر از پا نشناسم 
        بی یاد تو بگذار بمیرم به جهنم 
        دریافتنت هیچ نشینم هنری نیست 
        از کاخ نشیند به کلوخی اگز ادهم 
        کوثر غزلی بود ز افلاک که بر خاک
        شد ترجمه‌ی لفظی آن جوشش زمزم
        در نیت او خلق نموده است تو را نیز 
        بسیار بشارت به تو ای حضرت آدم
        نایاب‌ترین ناب‌ترین صورت هستی 
        پوشیده‌ترین حالت تصویر مجسم 
        خوش آمده بسیار قدم رنجد نموده است 
        مستوره‌ی من آنکه مبارک شده مقدم
        پیوسته به درگاه تو ما ملتمسانه 
        زانو به بغل بست نشستیم دمادم
        در کوچه اگر سنگ پدر خورد به خانه 
        خندید نیفتد که به ابروی تو یک خم 
        افتاده به پشتت خم و پهلوت خمیده است 
        حالا چه بگویم چه از این غصه و ماتم 
        پیداست که یکتا شده‌ایی قدر مسلم 
        پیدا نشود چون تو کسی در همه عالم.
         
        گردآوری و نگارش:
        #لیلا_طیبی (صحرا) 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۹۶۷ در تاریخ دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۵۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1