آرمان پسر همسایه مون
با آرزو های تو دل من فرق میکرد نه اینکه من دلم میخواست مث ملکه انگلیس زندگی کنم اصلاً مگه ملکه انگلیس خوشبخت بود؟
کمِ کمش دوس داشتم آزاد باشم از اون آزادیایی که هیشکی کاری به کارم نداشته باشه بکن نکن نداشته باشه
موضوع این نیست که آرمان میخواست دنیا رو تو دلم تکون بده موضوع اینه که فکر میکرد با انواع وعده های پولی وغیر پولی حال دلم خوش میشه
نمیتونستم به خودم دروغ بگم یه چشمم به آرمان بود درحالی که چشم دلم به حسین نگاه میکرد نمیتونستم از ته دلم به آرمان بگم دوست دارم درحالی که خودم از موج مصنوعی عشق پلاستیکی حالم بهم میخورد
آرمان پولش خوب بود وعده های شیرین میداد واز علاقم به حسین خبر داشت اولش گفت میپذیرم اما بعدش نتونست با اصل ماجرا کنار بیاد وهی عقده هاشو روی رابطه بالامی آورد.
چندبار رفتم سمتش بخاطر قطع نشدن حمایت مالی ولی فایده نداشت چون اون چیزی که میخواستم رو نداشت تنها نکته ای که توجهم رو جلب میکرد قیافه اش بود که با فیلسوف ها مویی رد و بدل نمیکرد عینکش کمک میکرد او را آدم جدی به حساب نیارم بسیار تلاش میکرد نشان دهد بامحبت است وبه وجود من وابسته نیست عشقش خارجی بود.
سفید رو با موهای بور تیره زیاد زیبانبود اما باتیشرت های ساده رنگ رنگ جذاب به نظر میرسید به ازهم گسیختگی خاصی دچار بود حالم را دگرگون میکرد دگرگونی خوب نبود
ارتباط منو وآرمان به درازا نکشید من رفتم سمتش و خودمو عاشق نشون دادم درحالی که عشق زندگیم حسین بود واین کثیف ترین کاری بود که تو عمرم انجام دادم الان هم برای برگشت به رابطه وسوسه میشم اما یادم میاد هیچوقت نتونستم برا آدما توضیح بدم چرا حسین؟و منصرف میشم
همیشه نگران بودم همه چیز چطور تموم میشه فکر میکردم ضربه ی عمیق عاطفی احساسش رو زخمی کنه اما همیشه منتظر بود راه رو باز کنه تا ارتباط رو شروع کنم و من یه بار برای همیشه تو یکی از بلاک کردن ها دیگه بهش پیام ندادم و در قلبم پیروزی رو جشن گرفتم
آرمان راحت منو کنار گذاشت با سه روز جواب ندادن بلاکم کرد شاید الان بتونم منصفانه تر قضاوت کنم و باور کنم ملکه قلبش نبودم بلکه یه گدای پولدار خوشحال بودم
راحت حسین رو به دست نیاوردم اما با حسین بودن مث راه رفتن روی بند می مونه از افتادن میترسم
این روزا فکر میکنم آرزوی من بیشتر از خوردن دوسه وعده پیتزا تو ماهه.
حسین نهایت آرمان من تو زندگیه
فاضله هاشمی بی فاصله
🌺🌺🌺🌺🌺
🪻🪻🪻🪻
🌼🌼🌼
🥀🥀
💮