به نامِ یگانه غزلسرای دیوانِ آفرینش
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
لعلِ سیرابِ به خون تشنه لبِ یارِ من است
وز پیِ دیدن او دادن جان کارِ من است
شرم از آن چشمِ سیه بادش و مژگانِ دراز
هر که دل بُردنِ او دید و در انکار من است
ساروان رَخت به دروازه مبر کآن سر کُو
شاهراهیست که منزلگه دلدار من است
بندهی طالعِ خویشم که درین قحطِ وفا
عشقِ آن لولی سرمست خریدارِ من است
طبلهی عطرِ گل و زلفِ عبیرافشانش
فیضِ یک شمّه ز بویِ خوشِ عطارِ من است
باغبان همچو نسیمم ز درِ خویش مران
کآبِ گلزارِ تو از اشکِ چو گلنارِ من است
شربتِ قند و گلاب از لبِ یارم فرمود
نرگسِ او که طبیبِ دلِ بیمارِ من است
آنکه در طرزِ غزل نکته به حافظ آموخت
یارِ شیرین سخنِ نادرهگفتارِ من است
(حافظ)
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
نازنین ــ م خود را
با پیچیدگی اشعارم درگیر نکن
حکایت اشعارم
حکایت فانوسی ست
آویخته به پلک هایم
هرچه زودتر طاقت ببُرند
لب هایم طعم آتش می دهند
احمدی زاده(ملحق)
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
غزلی در اقتباس از مکتبِ مِهرِ حافظ، پیشکشِ حسّ زلالتان:
تا نگاهِ دلِ دیوانِ غزل، یارِ من است
گفتن از موجِ جنونزای عطش، کارِ من است
در پیِ عاطفه رفتن، روشِ نای دل و
نبضِ قاموسِ نفَس، سخت خریدارِ من است
با دوبیتی و رباعی، سر و سرّی دارم
تکسپیدارِ صفا، بسترِ پندارِ من است
نابِ افراغ، نهفتهست، در اندیشهی جان
سادگیهای بیان نیز، در افکارِ من است
اخگرِ سرخِ صفا، بر تبِ جان، شعلهزن و
شور، در حسّ ترِ شعرِ شرربارِ من است
چون که سرکوب شود، شعرِ سرورِ گُلِ دل
نبضِ غم، در دلِ رویای دلافگارِ من است
بغضِ آلالهی دل، ژالهچکان از: رگِ جان
هالهی حالِ سما، والهی تبدارِ من است
نرگسِ شوقِ شکوفا شده از جامِ وفا
پُربهانه، نگرانِ دلِ بیمارِ من است
بر لبِ چشمهی خشکیده و بیآبِ حیات
کارِ قلبِ تپشِ خاطره تیمارِ من است
هر زمان نبضِ نهان از تبِ پنهانش سوخت
گفت تنها عطشِ عاطفه غمخوارِ من است
بس که دریای جنون، شورِ تپشزا آموخت
شورشِ واژهی «احساس»، در اشعارِ من است
زهرا حکیمی بافقی (الف_احساس)
پ. ن:
آن که در طرز غزل نکته به حافظ آموخت
يار شيرين سخن نادره گفتار من است
(حافظ)
اشتراک نخست شعر فوق، در این لینک بوده است:
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
فرارسیدن بیستم مهرماه و روز بزرگداشت حافظ خجسته باد!
سپاس از خوانش مهرانگیزتان!
شاعرانههایتان ماندگار!