سه شنبه ۲۲ آبان
# قند و پند ۲
ارسال شده توسط مسعود مدهوش( یامور) در تاریخ : چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۴۴
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۴۸ | نظرات : ۴۰
|
|
💫بنام اموزگار حکیم اهورامزدا ی مهربان✨
زرتشت: در جهان راه یکیست و آن راه درستیست🌹
در قریه ای مرد دانا و عالمی زندگی میکرد که برای اهالی بسیار مورد توجه و حمایت بود،مشکلات مردم را حل مینمود و به یاری گمراهان،فقرا،اهالی میشتافت....
از همین روی مردم بسیار اورا دوست میداشتند و امین خود میدانستند...
روزی فردی به دیدار او امد و پرسید ای مرد زاهد تقاضایی دارم و تو باید اجابت کنی ،مرد عالم گفت بگو تا بدانم و اگر توان داشتم اجابت کنم....
مرد گفت من هم دوست دارم همانند تو بشوم،مردم به من نیز همانند تو احترام و ادب کنند زیرا ما هر دو انسانیم و چرا نباید من هم شبیه تو باشم....
عالم لبخندی زد و گفت ساده نیست،رمز و رازهایی دارد،اما اجابت میکنم ،قوطی فلزی را به مرد داد و گفت از این خوب مراقبت کن و به کسی مگو،درب انرا نیز اصلا باز نکن،نباید بدانی درون آن چیست!!!!دو روز دیگر با آن به دیدارم بیا!!!!
مرد با خوشحالی قوطی فلزی را به زیر بغل زد و از راه بازار راهی منزل شد،هر که از او جویا ی آن قوطی شد شروع به تعریف نمود،چند ساعتی کشید به منزل رسید و کل ماجرا را برای همسر خود تعریف نمود،در این میان قوطی شروع به حرکت و تکان خوردن نمود،مرد و همسرش با تعجب به قوطی و یکدیگر خیره شدند،قوطی همچنان تکان میخورد.....
همسر او رو کرد به مرد گفت چرا درب را باز نمیکنی ببینیم درونش چیست تکان میخورد،مرد گفت عالم تاکید کرده باز نکنیم،از همسرش اصرار و از مرد انکار....
بالاخره مرد وسوسه شد و قوطی را به حیاط برد و درب انرا گشود،موشی از درون آن به بیرون جست و فرار کرد....
مرد گفت بدبخت شدیم ،چرا به حرف تو گوش دادم،نباید گوش میدادم،همسر او که او را نگران دید گفت بهتر است تله موشی فراهم کنیم نزدیک آب انبار بگذاریم موشی صید کنیم و داخل آن بی اندازیم....
مرد سری تکان داد و چنین نمودند،دو روز بعد مرد خوشحال و خندان با تعدادی از اهالی نزد عالم شهر رفتند،عالم قوطی را خواست و درب انرا گشود،موش به سرعت بیرون جهید و فرار کرد....
عالم نگاهی به مرد انداخت و گفت این آن موش نبود،چون آن موش دست اموز بود و هرگز فرار نمیکرد،تو که نتوانستی راز کوچک این قوطی را حفظ کنی چگونه راز و اسرار عالم و کهکشان را میخواهی بدانی و انرا حفظ کنی،قبل از اینکه چیزی را بخواهی باید ابتدا ظرفیت و دانش انرا در درون خود ایجاد کنی.
🤞🙏🌿
قند و پند۲# م.مدهوش♥️
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۱۳۳۶۸ در تاریخ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۲ ۰۴:۴۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
|
درودتان استاد خوشرو ارجمند ⭐🪴🍃🌹🙏🙏
زیبا حکایتی نگارش فرمودید بزرگمهر🙏🌹🍃🪴⭐🤞🤞🌸☄️☄️☄️🌟
سپاس بیکران از حضور و مودت شما گرانمایه،سپاسگزار همراهی پر از صفای شما،بخوانید ، بنگارید بر دفتر شعر و ادبیات و عشق و شور ایران زمین🌟🪴🍃🌼💮🌾🌻🍂🙏👏🌺🔥🌸🌸💐🤞🤞🌲🏞️🏞️🧿🌹✨💫🌛🌛🌿🥀🥀🏜️🌠🌠
| |
|
درودتان شاعر بانو ی واژه ها👏☘️🍃🌹🤞🙏🙏
سپاس بیکران از حضور و مودت شما گرانمایه،سپاسگزار همراهی پر از صفای شما،بخوانید ، بنگارید بر دفتر شعر و ادبیات و عشق و شور ایران زمین🌟🪴🍃🌼💮🌾🌻🍂🙏👏🌺🔥🌸🌸💐🤞🤞🌲🏞️🏞️🧿🌹✨💫🌛🌛🌿🥀🥀🏜️🌠🌠
| |
|
درودتان شاعر بانوی فرهیخته بانو تیر ارجمند
سپاس بیکران از حضور و مودت شما گرانمایه،سپاسگزار همراهی پر از صفای شما،بخوانید ، بنگارید بر دفتر شعر و ادبیات و عشق و شور ایران زمین🌟🪴🍃🌼💮🌾🌻🍂🙏👏🌺🔥🌸🌸💐🤞🤞🌲🏞️🏞️🧿🌹✨💫🌛🌛🌿🥀🥀🏜️🌠🌠 | |
|
نوش نگاهتان ارجمند ،شاد زی💮🌹🌲🌲☄️💫🌺🌷🌷🥀🍀🍀🌻🍄🍄🌸🍃🌾🌾 | |
|
نوش نگاهتان ارجمند ،شاد زی💮🌹🌲🌲☄️💫🌺🌷🌷🥀🍀🍀🌻🍄🍄🌸🍃🌾🌾 | |
|
درودتان شاعر بانو استاد ارامش فرهیخته🌾🍃🌸🍄🌻🍀🥀🌷🌷🌺💫☄️🌲🌹💮💮🪴🪴🌱🍁🏵️
سپاس بیکران از حضور و مودت شما گرانمایه،سپاسگزار همراهی پر از صفای شما،بخوانید ، بنگارید بر دفتر شعر و ادبیات و عشق و شور ایران زمین🌟🪴🍃🌼💮🌾🌻🍂🙏👏🌺🔥🌸🌸💐🤞🤞🌲🏞️🏞️🧿🌹✨💫🌛🌛🌿🥀🥀🏜️🌠🌠 | |
|
درود بر سرور بزرگوارم استاد فخوری فرهیخته و مهربان🏵️🍁🌱🪴🪴💮🌹🌲
سپاس بیکران از حضور و مودت شما گرانمایه،سپاسگزار همراهی پر از صفای شما،بخوانید ، بنگارید بر دفتر شعر و ادبیات و عشق و شور ایران زمین🌟🪴🍃🌼💮🌾🌻🍂🙏👏🌺🔥🌸🌸💐🤞🤞🌲🏞️🏞️🧿🌹✨💫🌛🌛🌿🥀🥀🏜️🌠🌠 | |
|
درودتان شاعر فرهیخته کاظمی نیک بزرگمهر🌱🌱☄️🌲🌹💮🪴🍁🏵️💫🌺🌷🥀🍀🌻🍄🌸🌸🍃🌾🙏🌳🕊️💐💐🍂🌿🌴☘️🌼
سپاس بیکران از حضور و مودت شما گرانمایه،سپاسگزار همراهی پر از صفای شما،بخوانید ، بنگارید بر دفتر شعر و ادبیات و عشق و شور ایران زمین🌟🪴🍃🌼💮🌾🌻🍂🙏👏🌺🔥🌸🌸💐🤞🤞🌲🏞️🏞️🧿🌹✨💫🌛🌛🌿🥀🥀🏜️🌠🌠 | |
|
درودتان شاعر ارجمند جناب خسرو گرامی💐
سپاس بیکران از حضور و مودت شما گرانمایه،سپاسگزار همراهی پر از صفای شما،بخوانید ، بنگارید بر دفتر شعر و ادبیات و عشق و شور ایران زمین🌟🪴🍃🌼💮🌾🌻🍂🙏👏🌺🔥🌸🌸💐🤞🤞🌲🏞️🏞️🧿🌹✨💫🌛🌛🌿🥀🥀🏜️🌠🌠 | |
|
درودتان استاد ازاد بخت گرانمایه👏🙏🌸🌸✨☘️☘️🪴🍃🍃☄️🌱
سپاسگزارم ادیب و فرهیخته ی ارجمند،افتخار بنده ست حضور ناب و نظر ارزشمندتان،ناب بمانید و نویسا🌸👏🙏🤞💯🧿🕊️🌲🌾🌳🌻💐🌷🌸🌹🍂🌿🥀🌼🍀🪴🍃 | |
|
درودتان شاعر ارجمند جناب سهیلی🍃☘️
سپاسگزارم ادیب و فرهیخته ی ارجمند،افتخار بنده ست حضور ناب و نظر ارزشمندتان،ناب بمانید و نویسا🌸👏🙏🤞💯🧿🕊️🌲🌾🌳🌻💐🌷🌸🌹🍂🌿🥀🌼🍀🪴🍃 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
خانم و آقای فقیری بودند . در منزل بزی داشتند
و از شیر ِ بز کره درست میکردند و کره بدست آمده را به مغازه داری میفروختند و مایحتاج زندگی خود را تهیه میکردند.
یک روز مغازه دار یک کره را وزن میکند
و خیلی ناراحت میشه .
فردای آن روز همسر مرد فقیر چند قالب کره را بر میدارد و پیش مغازه دار میرود
...
مغازه دار میگه از اینجا برو بیرون خانم ما دیگه از شما کره نمیخریم
زن فقیر خیلی ناراحت میشه و میپرسه چی شده ؟
مغازه دار میگه از شما انتظار نداشتم من چند قالب کره رو وزن کردم و هیچ کدام یک کیلو نبودند .
شما به من دروغ گفتید اسم این کار دزدی است .
خلاصه کلی به زن فقیر میتوپد و با داد و بیداد زن فقیر رو از مغازه بیرون میکند.
مردم جلوی درب مغازه جمع میشند و پیرمردی از زن فقیر میپرسه چی شده خانم محترم من شما رو میشناسم شما انسان های درست کاری هستید
جریان چیه !!؟
خانم فقیر میگه ما پول نداشتیم وزنه بخریم ، به همین دلیل یک قالب کره به این مغازه دار فروختیم و یک کیلو شکر خریدیم ....
وزنه ما یک کیلو شکر همین مغازه دار بود .
......
موفق باشید .