سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آبان 1404
  • شهادت سيد علي اندرزگو به دست مأموران ستم‌شاهي پهلوي، 1357 هـ ش
23 جمادى الأولى 1447
    Thursday 13 Nov 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      زیباتر از این نیست در عالم(بسم الله الرحمن الرحیم)به سایت خودتان شعرناب خوش آمدید.فکری احمدی زاده(ملحق)مدیر موسس سایت ادبی شعرناب

      پنجشنبه ۲۲ آبان

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      برکت
      ارسال شده توسط

      بهمن بیدقی

      در تاریخ : دوشنبه ۱ آذر ۱۴۰۰ ۰۴:۳۹
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۲۷ | نظرات : ۰

      برکت
       
      خواهر کوچیکه گفت : آبجی رووم نمیشه ولی دوباره اومدم یه مقدار پول ازتون قرض کنم .
      خواهر بزرگه گفت : همین چند روز پیش قرض کردی ، موضوع چیه ؟
      خواهر کوچیکه : پولها تووی این دوره و زمونه انگار بخار میشه . شوهرم خدابیامرز، نمیدونم شامورتی میکرد ، چیکارمیکرد ، از وقتِ عروسیمون تا وقتی که پَر بکشه بِرِه، حتی یه بارهم ازکسی قرض نکرد ولی بعد از اون ، نمیدونم چرا اینهمه پول که پسرم در میاره ، هیچی به هیچی ، هشتمون  گرو  نُهِمونه ، تازه دوتا کارمیکنه قربونش بشم .
      خواهر بزرگه گفت : آره ، درجریانِ دوتا  کارش هستم . صبح تا ظهر یه جا کارمیکنه ، ظهر تا شب هم  یه جا دیگه . ولی تا اونجا که من خبر دارم ، تووی یِکیش سرِ خَلق خدا کلاه میذاره ، تووی یکی دیگه ش کلاه برمیداره. کدوم کارخواهر. اسمِ اونا کاره ؟ فقط نمیدونم، اونکه سرِسفره ی بابای دست پاکش بزرگ شده چرا اینطوری شده ؟ یعنی میدونم چرا ، ولی بچه‌های امروزه نمیدونم چرا خودشونو و زندگیشونو و زندگی بقیه متعلقین شونو به بازی گرفتن .
      و ادامه داد : میدونی چیه خواهر، کارِ خیلی از جوونای این دوره زمونه ، مشکل ریشه‌ای داره . خواستی بِهِت میگم .
       
      خواهر کوچیکه : بگو آبجی ، راحت باش ، دوست دارم بشنوم .
      خواهر بزرگه گفت :
       
      اول اینکه : فکر میکنن با کنار گذاشتنِ دین و ایمونشون خیلی باکلاس شدن و خیلی حالیشونه ، که  کاملاً برعکسه . خدا که از ذهن هرکی بِرِه بیرون ، جاش شیطون مقیم میشه، شک نکن . ماجرای ربا که اومد توو کار که هیچی ، یه آتیشیه که دیگه قید زندگیِ دنیا و آخرتو باید زد . برای همینه میگن رباخور و ربا دهنده محارب با خدا و رسوله .
       
      دوم اینکه : خودشونوعقل کل میدونن . هنوز غوره نشده فکر میکنن مَویزن . درحالیکه همه ش باده، مثل بادکنکن که با یه نیش سوزن میترکن .
       
      سوم اینکه : خیلی از جوونای  امروزی ، مثل پدرها  و پدربزرگ هاشون حوصله ی کار کردنِ واقعی و زحمت کشیدن وپله پله بالارفتن رُو ندارن و میخوان راهِ چند ده ساله رُو ، چند روزه طی کنن ، که محاله
       
      چهارم اینکه : پولِ باد آورده رُو که خودت میدونی ، باد میبره .
       
      پنجم اینکه : خودت که پولِ باباجون ، مامان جونو که یادته ، مگه از نظرِ مقداری زیاد بود ؟ نبود که . ولی هیچوقت ندیدیم ، هشتشون گروِ نُه شون باشه، چرا؟ چون درست خرج میکردن عقلِ معاش داشتند . باعقل و فکر خرج میکردن . در واقع خرج میکردن ، نه بَرج . زندگیشونو می چرخوندن، به نیازمند ، کمکشونو میکردن (که این خیلی مهمه) ، برای همین ، پولشون همیشه برکت داشت .
      برکت ، اصلاً ربطی به مقدار درآمد نداره ، یاریِ خداست . یه ارزش افزوده ی ماورائیه ، مثل مائده ی آسمانی حضرت مریم(س) می مونه ، مثلِ بارشِ برکتِ آسمونی درروزعید پاک ، برحضرت عیسی(ع) وحواریون. مثل برکتِ دستهای پُر ایمان و پُر تسلیمِ یک مسلمان . هیچ وقت برکت رُو دستِ کم نگیر.
       
      به پسرت بگو، کار درست حسابی و خداپسندانه پیدا کنه ، بجای درآمدهای فلان قدری که چند روز بعدش درقالبِ یه ورشکسته ، باید تووی سرِخودش بزنه  و دلِ تورُو خون کنه و اون دنیاهم یقین میشه : گوله ی آتیش
       
      درآمدِ درست درمون یعنی : آروم ولی پیوسته . این برای درد بی درمونش درمون خوبیه
       
      خواهر کوچیکه گفت چی بگم والا . میشه یه خواهشی بکنم ؟ حرف شما را که بزرگِ ما هستید رُو خیلی بیشتر از من ، اهمیت میده ، لطف می کنی یه صحبتی باهاش بکنی ؟
      خواهربزرگه : خودت که میدونی ، بارها باهاش صحبت کردم انگار این بچه یه گوشش دره و یه گوشش دروازه . انگار داری با دیوار صحبت میکنی .
      خواهر کوچیکه : نه ایندفعه مثل اینکه بدجور سرش به سنگ خورده ، اولین بار بود که میدیدم داره گریه میکنه . حدس میزنم ایندفعه زبونم لال واقعاً ورشکسته شده .
      خواهربزرگه گفت : جدی ؟ خدا نکنه . انشالله  اشتباه حدس زده باشی . بذار آماده بشم، بریم خونتون ببینم این نادون باز چه دسته گلی به آب داده .
       
      بهمن بیدقی 1400/7/25

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۱۷۳۴ در تاریخ دوشنبه ۱ آذر ۱۴۰۰ ۰۴:۳۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1