سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        بدشانسی
        ارسال شده توسط

        آذر مهتدی

        در تاریخ : جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۲۴
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۷۴ | نظرات : ۱۲

        از روزی که به دنیا آمدم بدشانسی همپای من قدم به قدم کنارم بود سایه به سایه دنبالم.
        کم کم از گوشه و کنار به گوشم رسید که پدر تا 6 ماهگی حتی نیم نگاهی به من نکرده بود،چون از برادر بزرگترم؛ ریز جثه تر بودم و پدر آرزوی پسری با قد بلند داشت. همیشه هرکاری می کردم با یک" نه "بزرگ مواجه می شدم . "نه" ای که مثل زلزله چند هزار ریشتری دلم و می لرزوند و اگر هم فکر می کردم کار درستی دارم انجام میدهم، با حرف این و آن سست می شدم و به حساب بد اقبالی خود می گذاشتم.
        تو یک مهمانی، تشتک نوشابه از طرف کنکره های تیزش افتاده بود روی فرش، بین آن همه بچه تنها کسی که دستش را روی آن گذاشت و از شدت درد جیغ کشید، من بودم. وسط مهمانی پدرمجبور شد، مرا به درمانگاه ببرد، تا دستم را پانسمان کند. نگاهش سنگین بود و عصبی. اگر این ماجرا را پای بدشانسیم نگذارم پس چه می تواند باشد.
        کم کم گوشه گیر شدم، تا از متهم شدن در امان بمانم. انگار؛ همه چیز آرام شد. اما هنوز در سکوتم باز گوشه کنار می شنیدم چه آدم بد قدم و بدشانسی هستم. 
        راستش همیشه به خودم می گفتم خوش شانس تر از من وجود ندارد و همیشه برای اینکه کم نیاورم ، جلو دوست و آشنا، از شانس و موفقیت های زندگیم می گفتم. اما واقعیت این نبود. هرجا می رفتم و هر کاری را می خواستم شروع کنم "ب" بسم الله و نگفته یک مانع به بزرگی سد لتیان جلویم سبز می شد. شروع نکرده می خوردم به بن بست.
        کنکور آغاز شد برای رفع اتهام بدشانسی، با تلاش شبانه روزی رشته ی مورد علاقه ام قبول شدم، اما تو یک جزیره دورافتاده با یک دنیا فاصله.
        خوب اگر از بدشانسی نبود حتما انتخاب غلطم بود.
        استادی داشتم که به بداخلاقی شهره بود. از همان روز اول با همه برخورد تند و تیزی داشت. من سعی کردم مورد اصابت موشکهای خمسه خمسه رعد و برق چشمانش قرار نگیرم. تنها بودم، همه اتاقهای خوابگاه پر بود و مجبور شدم اتاقی نزدیک دانشگاه اجاره کنم. همین باعث شد از ترس برخورد استاد با خودم همیشه مجهز به سلاح علم باشم. و این باعث شد ظرف مدت کوتاهی نفر اول کلاس و البته مورد اتهام دانشجویان به خود شیرینی وچای شیرین و از این دست القاب شوم. آخر ترم نفر برتر دانشگاه شدم و مغضوب دانشجویان. اگر این بد اقبالی نیست پس نشانه چیست؟
        حالا بزرگ شدم معنی شانس و بدشانسی را فهمیدم و معنی نگاه نگران پدر را. حالا می دانم بی توجهی های خودم باعث اینهمه توهم بدشانسی بود. رفتار گوشه گیرانه خودم باعث متهم شدنم بین دانشجویان کلاس بود. 
        حالا اعتراف می کنم من آدم موفقیم و هرگز بدشانس نبودم .. هرگز
        27اردیبهشت98
        آذر .م

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۱۰۱۰ در تاریخ جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۲:۲۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        آرزو نامداری
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۵:۵۴
        سلام بانو جانم خندانک
        بسیار زیبا یک عمر با زدن برچسب های گوناگون به خود زندگی را می گذرانیم و چشم باز می کنیم و می بینیم گذشت کل عمرمان رفت و هیچ نفهمیدیم به امید روزهای خوب برای مخاطبین این داستان زیبا و شما خندانک خندانک خندانک
        آذر مهتدی
        آذر مهتدی
        جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۴۴
        درود بانو نامداری عزیز
        بله درست می فرمایید منم مخصوص جوانترها نوشتم که شاید بهتر از ما خودباور شوند و به موفقیت های به موقع دست یابند.
        ممنون که زحمت کشیدید و تا آخر همراه بودید.🍃🌺🍃🌺🍃
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۷:۴۵
        درود برشما استاد بانوی عالیقدر مهتدی عزیز وبزرگوار
        عجب سرگذشتی اموزنده و
        زیبایی بود واقعا عالی بود
        دست مریزاد خیلی خوب
        وعالی
        البته خیلی ها در همین سیاه چال افکار
        گوشه گیری وخود را کمتر از دیگران دا نستن ها
        اسیرند امید است که ازاین داستان شما درسی
        ازعبرت بگیرند وارشاد شوند انشاالله
        موق وسرافراز باشید خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آذر مهتدی
        آذر مهتدی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۱۱
        جناب فتحی درود بر شما
        ممنون که با توجه و دقت مطالب بنده را بررسی می فرمایید باعث افتخارمه که به زوایای مختلف اشاره دارید.
        البته به پای موضوعات جذاب که شما اشتراک می گذارید نمی رسد..🌺🍃🌺🌺🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺🌺🍃🍃
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۵۲
        درود برشما
        عالی بود خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹ ۱۸:۵۳
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آذر مهتدی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۱۲
        باز هم تشکر از مهرتان
        🌷🌺🍃🌺🍃🌺
        محمد جواد عطاالهی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۳۰
        درود بر شما
        جالب و آموزنده بود
        همچین افکار گاهی در شخص بنده هست و شاید همه افراد باشد و یک روز میبینیم که گره کار در همان افکار است
        و زمان معلم بزرگی است
        ممنون از اشتراک این متن زیبا
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        آذر مهتدی
        آذر مهتدی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۱۴:۴۴
        درود بر شما جناب عطاالهی
        سپاس از اینکه وقت گذاشتید و خواندید. بله دقیقا اکثر افراد اشکالات رقتاری خود و دیگران را به بدشانسی تعبیر می کنند به نظر علمای وقت فکرت و عوض کن زندگیت عوض میشه.
        🌺🍃🌺🍃🍃
        ارسال پاسخ
        فاطمه رضایی برما(آینه عدم)
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۰۰:۴۱
        درود.چه سرنوشت پر ماجرایی داشتین .
        من هم هنوز گیجم که خوش شانس آنها هستند که جان به در می برند یا جان می دهند .
        البته شما فکر می کنم تجربه هر دو را داشتین چون جایی گفتین که تجربه مرگ را داشته اید .
        ولی میدانم من قطعنا خوش شانسم که شما هنوز سلامتید و ما را شریک احساسات و افکار عمیق خودتون می کنید .
        سپاسگزارم و ارادتمند .
        آرزومند بودن و شاد و سلامت بودنتان
        آذر مهتدی
        آذر مهتدی
        يکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۹ ۱۴:۴۸

        درود بر شما بانوی مهربان
        سپاس از حضور گرمتان
        بله البته من کمی از مسائل پیش آمده برای افراد و نزدیکانم برداشت کردم . تجربه مرگ در عالم خواب و بیداری داشتم و بسیار هم عجیب و نزدیک به واقعیت بود. لطف دارید. من هم برای تمام دوستان زندگی خوش و سلامتی آرزومندم.🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2