سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 22 آذر 1403
    12 جمادى الثانية 1446
      Thursday 12 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        دختر عاشق
        ارسال شده توسط

        محمد شمس باروق

        در تاریخ : پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹ ۰۶:۰۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۷۱ | نظرات : ۶

        "سوری" روایت دختری از دلباختگی است، عشقی واقعی که در دهه‌های گذشته اتفاق افتاده ولی اکنون در فرهنگ‌ آذربایجان به افسانه‌ تبدیل شده است
        شاید به جز  قصه افسانه وار "سارای" که آن هم حکایت دلباختگی پاک و عصمت و پاک سیرتی یک دختر عشایر مغانی است، کمتر روایتی همچون سوری در دیار آذربایجان در بین مردم همه‌گیر و ادبیات و فرهنگ عامه آن را تحت‌تاثیر گذاشته است.
        "سارای" و "سوری" هر دو قصه دلباختگی و پاک‌سیرتی دو زن در راه عشق پاک است، سارای که برای حفظ قداست، پاکی و عصمت و رهایی از بند نفسانی خان و ارباب، جسمش را به  امواج رودخانه خروشان ارس سپرد و "سوری" که در عالم حقیقی وفادار به عشق خود، زندگی و حیاتش فدا کرده و تنهایی را تا آخرین دم حیات برمی‌گزیند.
        قصه واقعی سوری را که سال‌ها شفاهی بین مردم آذربایجان رایج بود، استاد بی‌بدیل شعر و مرثیه ترکی آذری مرحوم عاصم اردبیلی در شعری به نام "جهنمنده بیتن گول" (گلی که در جهنم رویید) سوری را جاودانه کرد.
        در زمانی نه چندان دور " ایوب" جوانی اردبیلی در یکی از روستاهای منطقه الموت قزوین بعنوان سرباز معلم مشغول خدمت می‌شود، ایوب پس از مدتی دلباخته دخترکی روستایی به نام "سوری" می‌شود، دخترک ساده‌دل روستایی نیز دل به معلم روستا می‌بندد و این ارتباط عاطفی با صمیمیت و حیایی روستایی ماه‌ها ادامه می‌یابد.
        ایوب پس از مدتی دوره سربازیش به پایان رسیده و به دیار خود باز می‌گردد و "سوری"  در کوه‌های الموت هنوز چشم انتظار ایوب است که کی به روستا بازگشته و او را به همسری درخواهد آورد، همانگونه که بارها در دوران دلدادگی قول و وعده آن داده بود.
        گویا زمانه همیشه جفاکار بوده، ایوب با گذشت زمان و مشغول شدن در دیار خود، سوری و دلدادگی به دخترک ساده و پاک روستا را به فراموشی سپرده و با پیوند زناشویی با دختری در اردبیل تاهل اختیار و سوری از دل و جانش به در می‌شود.
        اما عشق سوری پاک بوده و او هنوز منتظر است، دامنه کوه‌های بلند الموت هر غروب شاهد دلنگرانی‌ها و اشک‌هایی است که از چشمان دخترک روستایی فرو می‌ریزد، او همچنان منتظر است که شاید یار بی‌وفایش بازگردد و این انتظار پنج سال به طول می‌کشد.
        عشق و دلباختگی سوری هوسی زودگذر نیست، او دوری از ایوب برنمی‌تابد و پس از سال‌ها عزم سفر کرده و اگر یار بی‌وفا او را فراموش کرده او که به عشق پاکش وفادار است، پنهانی در یک زمستان سرد راه دور اردبیل را در پیش می‌گیرد و از روستای کوچک خود برای همیشه خداحافظی می‌کند.
        سوری به اردبیل می‌رسد، اما در این شهر سرد و منجمد از برف و سرما او به دنبال کدام "ایوب" است، روزها از صبح تا شب او از هر کسی سراغ جوانی به نام "ایوب" را می‌گیرد، این جستجو بسیار به طول می‌انجامد و عاقبت پس از سختی‌های فراوان او نشانی از گمشده خود می‌یابد.
        کلون درب چوبی می‌زند  و ایوب ایوب می‌گوید، بانویی جوان با کودکی در آغوش درب را به رویش گشوده و خود را همسر ایوب معرفی می‌کند؛ سوری فرو می‌ریزد، عقل از جانش بدر آمده و لیلی می‌شود.
        ایوب به او روی خوش نشان نمی‌دهد و "سوری" گنگ و منگ نه راه پس دارد و نه راه پیش، نه از دیاری که بوی یار دارد نای رفتن دارد و نه روی بازگشت به سرزمین مادری. او سکونت در اردبیل را برمی‌گزیند، روزگار را به سختی می‌گذراند او وفادار به عشق پاک خود می‌ماند و بدین‌سان سوری برای مردم اردبیل یک افسانه می‌شود.
        سوری هنوز در اردبیل است، پیر و فرتوت شده اما عشق پاک او باعث شده که در نزد اردبیلی‌ها  مورد احترام و محبوب باشد، زندگی هنوز برایش سخت می‌گذرد، سال‌ها اجاره‌نشین بوده و روزگار به سختی می‌گذراند، پس از سال‌ها خانه بدوشی پارسال مسوولان اردبیلی خانه‌ای به او هدیه می‌دهند.
        اما سوری و عشق پاک او را چه کسی بر سر زبان‌ها انداخته و جاودانه کرد؟
        عاصم کفاش اردبیلی شاعر شهیر اردبیلی با سروده معروف خود "جهنمده بیتن گول" سوری و عشق پاک او را به نظم کشید، او سوری را بر سر زبان‌ها انداخت و او را وارد عرصه ادبیات و فرهنگ عامه دیار آذربایجان کرد.
        "جهنمده بیتن گول"
        فلکین قانلی الیندن بیر آتیلمیش یئره اندی،
        بیر فلاکت آنانین جان شیره سیندن سودون امدی،
        بوللو نیسگیل شله سین چیگنینه آلدی .
        تای توشوندان دالی قالدی،
        ساری گول مثلی سارالدی.
        گونو تک باغری قارالدی.
        خان چوبانسیز سئله تاپشیرسین اوزون،
        یوردوموزا بیر سارا گلدی.
        بیر وفاسیز یار الیندن یارا گلمز سانا گلدی.
        بیر یازیق قیز ، جان الیندن جانا گلمز جانا گلدی.
        کئچه جکده “الموت” دامنه سیندن بورایا درمانا گلدی.
        بیرآدامسیز “سوری” آدلی، الی باغلی، دیلی باغلی!
        “سوری” کیم دیر؟
        سوری بیر گول دی جهنمده بیتیبدیر .
        سوری بیر دامجی دی، گوزدن آخاراق اوزده ایتیبدیر.
        سوری یول- یولچوسودور، ایری ده یوخ ،دوزده ایتیبدیر.
        سوری، بیر مرثیه دیر اوخشایاراق سوزده ایتیبدیر.
        او کونول لرده کی ایتمیش دی ازلدن، اودو گوزدن ده ایتیبدیر.
        سوری بیر گوزلری باغلی، اوزو داغلی سوزوداغلی،
        اولوب هاردان هارا باغلی!
        بوشلاییب دوغما دیارین، اوموب البته یاریندان.
        ال اوزوب هر نه واریندان.
        قورخماییب،شهریمیزین قیشدا آمانسیز بورانیندان، نه قاریندان.
        گزیر آواره تاپا، یاندیریجی دردینه چاره، تاپابیلمیر.
        چوخ سئویر عشقی باشیندان آتا، آمما آتا بیلمیر.
        اووا باخ آووچی دالینجا قاچیر، آمما چاتا بیلمیر.
        ایش دونوب، لیلی توشوب چوللره مجنون سوراغیندا.
        شیرین الده تئشه، داغ پارچالاییر فرهاد اوتورموش اوتاغیندا.
        تشنه لب قو نئچه گور جان وئری دریا قیراغیندا.
        گوزده حسرت یئرینی خوشله ییب ابهام دوداغیندا.
        وارلیغین سون اثری آز قالیر ایتسین یاناغیندا.
        سانکی بیر کوزدی بورونموش کوله وارلیق اوجاغیندا.
        کوزه ریر پیلته کیمین، یاغ توکه نیب دیر چراغیندا.
        بوی آتیر رنج باغیندا. قوجالیر گنج چاغیندا،
        بیر آدامسیز، سوری آدلی، الی باغلی، دیلی باغلی!
        سوری جان !
        اومما فلکدن ، فلکین یوخدو وفاسی،
        نه قدر یوخدو وفاسی، او قدر چوخدو جفاسی،
        کوهنه رقاصه کیمین، هر کسه بیر جوردی اداسی،
        او آیاقدان دوشه نی، ایستیر آیاقدان سالان اولسون.
        او تالانمیش لاری ایستیر گونو- گوندن تالان اولسون.
        او آتیلمیشلاری ایستیر هامیدان چوخ آتان اولسون.
        او ساتیلمیشلاری ایستیر قول ائدرکن ساتان اولسون.
        نئیله مک قورقو بوجوردور .
        فلکین نظمی ازلدن اولوب اضدادینه باغلی.
        قاراسیز آغلار اولانماز،
        دره سیز داغلار اولانماز.
        اولو سوز ساغلار اولانماز.
        گره ک هر بیر گوزه له بیر دانا چیرکین ده یارانسین،
        بیری انسین یئره گوکدن، بیری عرشه اوجالانسین.
        بیری چالسین ال آیاق غم دنیزینده،
        بیری ساحیلده سئوینج ایله دایانسین.
        بیری ذلت پالازین باشه چکیب یاتسادا آنجاق،
        بیری نین بختی اویانسین .
        بیری قویلانسادا نعمت لره یئرسیز،
        بیری ده قانه بویانسین.
        آی آدامسیز سوری آدلی، ساچلاریندان دارا باغلی!
        نئیله مک ایش بئله گلمیش. چور گلنده گوله گلمیش.
        فلکین ایری کمانینده اولان اوخ آتیلاندا دوزه دگمیش،
        دیلسیزین باغرینی ده لمیش.
        ایری قالمیش، دوزو اگمیش.
        اونو خوشلار بو فلک،
        ائل ساراسین سئللر آپارسین،
        بولبول حسرت چکه رک گول ثمرین یئللر آپارسین.
        قیسی چوللرده قویوب
        لیلی نی محمللر آپارسین،
        خسرووی شیرین ایلن ال اله وئرسین، کئفه دولسون،
        سوری لار سولسادا سولسون،
        بیری باش یولسادا یولسون،
        سیقسا بیر اولدوز اگر اولماسا اولدوزلار ایچینده،
        بو سماء ظولمته باتماز.
        داش آتان،کول باشی قویموش،
        داشینی اوزگه یه آتماز

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۷۷۲ در تاریخ پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹ ۰۶:۰۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        شهین عمرانی
        پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۳۰
        درود

        بسیار نوشته ی زیبایی بود

        قصه ی سارای را از بچگی شنید بودم

        ولی قصه ی سوری اولین بار بود خندانک
        محمد شمس باروق
        محمد شمس باروق
        يکشنبه ۷ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۱۲
        سلام ممنونم از محبتِ بی انتهای شما، قصه سارای مال ساله پیشه و لی این قصه جدبده
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۴۴
        درود برشما جناب شمس
        عالی بود
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        طوبی آهنگران
        پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹ ۱۶:۰۶
        سلام جناب شمس
        دورود بر شما
        محمد شمس باروق
        محمد شمس باروق
        يکشنبه ۷ دی ۱۳۹۹ ۱۴:۱۳
        ممنونم خیلی محبت کردید
        ارسال پاسخ
        هاشم   دانش مایه(دانش)
        جمعه ۱۲ دی ۱۳۹۹ ۱۶:۲۳
        بسیار زیبا بود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1