سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        شکستنی مثل حباب
        ارسال شده توسط

        بهمن بیدقی

        در تاریخ : دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۶۱ | نظرات : ۹

        شکستنی مثل حباب
         
        : سلام داداش منوچهر
        : سلام ، آبجی پریچهر
        : آبجی خانوم چه سعادتی ! شما کجا ؟ اینجا کجا ؟ حالتون چطوره ؟ مدتیه که سایه تون سنگین شده
        : چی بگم آقاداداش ، شوهرم هم  تازگی ها  از من راضی نیست ، به من میگه : یه موقعی  ارج و قربی  داشتم درنظر بانو ولی ، حالا چی هستم واسه تو ؟ یه جام خالی از شراب ، شکستنی مثل حباب .
        منوچهر خنده ش گرفت و گفت : راست میگه بنده ی خدا ، اگه توی خونه همینطوری هستی که من دارم میبینم ولله حق داره ، من که هرچند وقت یکبار میبینمت با دیدنت یاد قرضام می افتم ، اون بدبخت چیکار کنه که هر روز و شب جلوی چشماشی  و می بینتت ؟ راستی گفتی حباب  یاد قیمت اجناس افتادم ، انگار حباب های زمانِ مرحوم هایده باحبابهای این دوره زمونه فرق میکرده، اون موقع ها حبابها زود میترکیده الان نمیدونم جنسشون چطوریه ؟ انگار روئین تن شده اند ، ترکیدن تووی کارشون نیست .
        : آره داداش ، یکی از ناراحتی های من هم همینه . بدشانسی محل کارم خیابون فردوسیه ، هِی قیمت های ارز و سکه چپ و راست جلوی چشمامه . از جلوی صرافی ها که رد میشم حالم گرفته میشه . هِی دم به ساعت قیمت رُو مثل موشک میبرن بالا و اسمشو میگذارن حباب و انگار نه انگار که چیزی اتفاق افتاده ولی به اندازه ی یه سرِسوزن قیمتش رُو کمترش که میکنن توی بوق و کرنا می‌کنن که قیمت‌ها افت کرده وهمه چیز ارزان شده . من و تو رُو- دور از جونِت - احمق فرض کردن ، انگار نمی فهمیم . راستش از این موضوع دومی بیشتر ناراحتم .
        : خُب حالا آبجی تو چرا خون خودتو کثیف میکنی ؟ دیگه همینه دیگه . چیزایی که نباید میشد  شده دیگه مگه تو مقصری که اینقدرحرص میخوری ؟ بذار مقصرا از آخرتشون ناراحت  باشن . خودت رُو  یادت نیست ؟ کارِ قاضی رُو سپردی به غازی ( چی بود  اردک بود یا غاز ؟ ) چه گندی ببار اومد ؟ همین شد که الان می بینی . مشکل ات با شوهرت حل شد ؟ قبول داری که بدتر شد . دیگه همینه دیگه .
        درست میگی داداش من اشتباه کردم  ولی فقط یادت باشه که اشتباه من ، دوسه نفرو مشکل ‌ساز کرد ولی  اشتباهاتِ اجتماعی ، چند ده میلیون نفر رُو اسیر میکنه ، این دوتا باهم خیلی فرق میکنه .
        اگه من با ندونم کاریام یکی دوتا حق الناس به گردنمه اشتباهات مکررِ یه مُشت مدعی که  اکثراً عمدی و بعضاً سهوی ست ، کرور کرور انسان رُو به خاک سیاه میشونه .
        : آبجی امروز خیلی ناراحتی
        : بله که هستم . دیشب پسر دوستم  که ۳۰ ساله و مجرد بود ، شب خوابید  و دیگه بیدار نشد . اینقدر هم این پسر خوب و مؤدب و خواستنی بود که نگو و نپرس . بنظرت  این مردن یه چیزِعادیه ؟  نه ، اصلاً هم عادی نیست . به شما میگم چرا . اون یه دختری رُو دوست داشت  با بدبختی یه کارمناسب دست وپا کرد ورفت خواستگاری ، بهش دختر ندادن ، گفتند کار که امروز هست و فردا نیست . تووی این بَلبَشو بازار ، بنده خداها درست هم فکر کرده بودند . تقّی به توقّی خورد وتعدیل نیروشد . بچه ی زرنگی بود .  جز دزدی وخلاف ، به هرکاری دست زد و شکست خورد و یه جورایی این اواخر افسرده شده بود .
        آقا داداش، امید که برای کسی نموند آدم میمیره . آدما به امید زنده اند . او که همه ش منتظر بود که این حباب حباب های لعنتی که میگن میترکه ، سرآخر هم نترکید ، درعوض ، خودش  یه جورایی حباب شد و ترکید . الآنم سینه ی قبرستونه. خدا نیامرزه اونایی  رُو که جوون مرگش کردن . حالا شما میگید نباید ناراحت باشم ؟ این  وضع  و احوال جوونامونه .
        وقتی  یاد  پسر خودم می‌افتم که سال دیگه  انشاءالله  دیپلمشو که  گرفت  باید چه خاکی  به سرم کنم  که عاقبتش خدای نکرده مثل پسر دوستم نشه دق مرگ میشم .
        اخبارو بازمیکنم خبرخوش بشنوم همه ش لیست افتخارات رو میشنوم ولی چیزی نمی بینم . عینک میزنم چیزی  نمی بینم ، میکروسکوپ میارم  چیزی نمی بینم ، تلسکوپ میارم  چیزی نمی بینم ، هر کوفت  و زهرماری میارم چیزی نمی بینم ...
        منوچهر که دید خواهرش خیلی حالش غیرطبیعی شده سریع  یه آب معدنی خنک براش خرید و به دستش داد .
        پریچهر آب رُو تا آخرش یه نفس خورد وصلواتی فرستاد و آرامتر شد و لبخندی زد و از منوچهرمعذرت خواست  که او را هم شریک دردهاش کرده .
        منوچهر گفت : خوب کردی عزیزدلم ، هر وقت احساس کردی ناراحتی ، ناراحتی هاتو به ماها بگو روی من و شوهرت حساب کن ! شوهرت مرد خوبیه ، خیلی دوستش دارم ، درهرحال  خودتو از غم  و غصه ها خالی کن تا خدای نکرده مثل پسر دوستت استغفرالله جوون مرگ نشی .
        فعلاً که جزاینکه دردامونو به هم بگیم وهم رُو آروم کنیم و ازخدا استمداد بطلبیم راه دیگه ای سراغ ندارم کاشکی بجای منّت ها و نمایشگاه گذاشتن از افتخارات ، افسوس کارهای باقیمونده ، مطلب روز بود .
        منوچهر گونه ی خواهرش را بوسید و خواهرش را به خانه رساند و وقتی از او خداحافظی میکرد گفت : راستی اون جامِ خالیِ شوهرتو هم شرابی ، عرقی توش بریز تا بیش از این خالی نمونه . عرق نعناع  که داری ؟  نداری سه سوت برم برات بخرم . پریچهر خندید و گفت دارم ، خوبشم دارم .
        منوچهر گفت : پس دونفری به سلامتیِ هم بزنید و ازشرابِ عشق همدیگه مست شید. فعلاً راهکارِ بهتری سراغ ندارم .
        درحالیکه هردو ، لبخندِ  لبانشان تبدیل به خنده شده بود ، پریچهر برادرش را به صرف چای دعوت کرد ولی او نپذیرفت و گفت : هنوز تا اومدنِ پسرتون از دبیرستان چندساعتی باقی مونده ، فعلاً زودتر برو با شوهرت یه  صفایی کنید . حالِت خیلی بهتر میشه . خداحافظ آبجی خانوم .
        : خداحافظ داداش جان . خیلی خوشحال شدم دیدمتون
        : منهم همینطور، خدا حافظِ شما و خونواده ی خوبِت و همه مردمانِ خوب .
         
        حس خوبی بمانند نسیم ، قلب منوچهررا که توانسته بود امید را به دلی بنشاند دوید و دلش را خنک کرد ، منوچهر درهمان جایی که ، بعضی ها جهنمش میخواندند ، نسیم بهشت را حس کرد .
         
        بهمن بیدقی  99/8/22 

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۶۰۳ در تاریخ دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۳۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۱۵
        سلام ودرود استاد بیدقی عزیز و
        بزرگوار
        بسیار بسیار عالی وطولانی
        موفق باشید وپای دار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۱۵
        باسلام و عرض ادب بزرگوار
        سپاس
        همچنین شما
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۵۰
        خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۱۵
        باسلام و عرض ادب بزرگوار
        سپاس
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۴۲
        درود برشما جناب بیدقی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۳۹
        باسلام و عرض ادب بزرگوار
        سپاس
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۶:۴۷
        بسیار زیبا خندانک خندانک
        درودها بزرگوار خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۰۷
        باسلام و عرض ادب بزرگوار
        سپاسگزارم از نظر لطفتان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3