سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تیشه و ریشه
        ارسال شده توسط

        شعله(مریم.هزارجریبی)

        در تاریخ : دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۰۰
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۸۲ | نظرات : ۲۵

        خورشید صاف تو سرم میتابید.انگار با شمشیر در ستیز با مغز و اعصابم بود.زیر ماسک در حال بخار شدن بودم قدم های بی حالم بی حال تر از همیشه بود.و متاسفانه در حال فکر کردن بودم.گاهی با خودم میگم کاش همینطور که با قاشق هندوانه رو میتراشیم کاسه مغزم بشه قاشق کش کرد و همه شو ریخت بیرون چون خوردنش کاملا مضره.
         
        به حماقتهام فکر میکردم به تمام ارزوهام به تمام رویاهام و به تو نمیدونم حماقتم بودی یا ارزوم تو ارزوی احمقانه ی من بودی.
         
        هم میخواستمت هم نمیخواستمت هم عاشقت بودم هم نبودم .هم گرمای آغوشتو میخواستم هم از اتش عشقت میترسیدم.من ذوب شده در تو و بدون تو بودم و کاری و کردم که عقلم گفت کاش سرتا پا قلب بودم و خودمو مینداختم تو بغلت تا همیشه دیوونگی کنم.من مجنون محتاط بودم که عشقتو برای همیشه تو قلبم نگه داشتم اما ترسیدم با وصال عشقم الوده بشه .طعم لباتو نچشیده از جام مستی و سرمستی گذشتم.
         
        و حسرتش تو قلبم نشست .همیشه اه میکشم و تو منو همون دختر خندون میبینی که فقط بلده بی رحمانه دلسردت کنه اما من دیوونه ترین عاشق دنیا بودم.و تو عاشق ترین مظلوم دنیا.
         
        این فکرا از سرم میگذشت کاش فکرامو کتاب میکردم که پام تو چاله رفت و سکندری خوردم دور و برمو نگاه کردم کسی ندیده باشه من چقد شوتم و چاله ی کور شده منو ندیده.و سعی کردم بهت فکر نکنم تا رسیدم به خونه کلیدارو در اوردم و در و باز کردم هیچکی منتظرم نبود .گوشیمو برداشتم و عکستو نگاه کردم.چقد خواستنی هستی .خودمو ولوکردم رو مبل و با همون لباسای بیرون دراز کشیدم و تو دلم گفتم گور بابای کرونا فوقش میمیرم روحم پرواز میکنه میره پیشش و دیگه ازش جدا نمیشم.
         
        هنوز خودمو جمع و جور نکرده بودم که ایفون و زدن در و باز کردم اصلا نگاه نکردم کیه.و دوباره لم دادم .در باز شد و داداشم اومد داخل.بی حوصله بهش سلام کردم و نشست مقابلم نگاهش مشکوک میزد.
         
        گفت ابجی اون که خره خودتی
         
        من شوکه شده و مبهوت نگاهش کردم
         
        گفتم چته قاطی کردی نه سلامی نه جوابی
         
        گفت:چرا نمیگی تو دلت چیه چرا خودتو زندانی کردی؟
         
        چرا اینجوری میکنی چرا راست و حسینی نمیشینی حرف بزنی بابا ما پشتتیم .میخوای بگو کیو میخوای برم واست خواستگاری؟
         
        یکه خورده بودم از حرفاش و بلند بلند خندیدم.
         
        نمیدونست چه گندی زدم.نمیدونست خودم تیشه زدم به ریشه ی قلبم.گفتم هیچی نمیخوام بزارین تو حال خودم بمیرم.
         
        سرشو انداخت پایین و مقابلم ایستاد و گفت تو عاشقی ولی عاشقی بلد نیستی یک روز با عشق زندگی کردن بهتر از عمری بدون عشق زندگی کردنه .
         
        راست میگفت گوشیمو برداشتم و دوباره عکسشو نگاه کردم.
         
        دیوونه خیلی دوستت دارم
         
        رفتم پای ظرفشور و اب پاشیدم تو صورتم تا یادم بره رفتم تو عالم هپروت. داداشم هنوز بهم خیره بود.خندیدم گفتم عشق یه چیزی مثل کشکو دوغه.
         
        تموم زندگی پر از دروغه
         
        کاش عشق تو هم دروغ بود...
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۰۱۹۲ در تاریخ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۰۰ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4