شعرناب

تیشه و ریشه

خورشید صاف تو سرم میتابید.انگار با شمشیر در ستیز با مغز و اعصابم بود.زیر ماسک در حال بخار شدن بودم قدم های بی حالم بی حال تر از همیشه بود.و متاسفانه در حال فکر کردن بودم.گاهی با خودم میگم کاش همینطور که با قاشق هندوانه رو میتراشیم کاسه مغزم بشه قاشق کش کرد و همه شو ریخت بیرون چون خوردنش کاملا مضره.
به حماقتهام فکر میکردم به تمام ارزوهام به تمام رویاهام و به تو نمیدونم حماقتم بودی یا ارزوم تو ارزوی احمقانه ی من بودی.
هم میخواستمت هم نمیخواستمت هم عاشقت بودم هم نبودم .هم گرمای آغوشتو میخواستم هم از اتش عشقت میترسیدم.من ذوب شده در تو و بدون تو بودم و کاری و کردم که عقلم گفت کاش سرتا پا قلب بودم و خودمو مینداختم تو بغلت تا همیشه دیوونگی کنم.من مجنون محتاط بودم که عشقتو برای همیشه تو قلبم نگه داشتم اما ترسیدم با وصال عشقم الوده بشه .طعم لباتو نچشیده از جام مستی و سرمستی گذشتم.
و حسرتش تو قلبم نشست .همیشه اه میکشم و تو منو همون دختر خندون میبینی که فقط بلده بی رحمانه دلسردت کنه اما من دیوونه ترین عاشق دنیا بودم.و تو عاشق ترین مظلوم دنیا.
این فکرا از سرم میگذشت کاش فکرامو کتاب میکردم که پام تو چاله رفت و سکندری خوردم دور و برمو نگاه کردم کسی ندیده باشه من چقد شوتم و چاله ی کور شده منو ندیده.و سعی کردم بهت فکر نکنم تا رسیدم به خونه کلیدارو در اوردم و در و باز کردم هیچکی منتظرم نبود .گوشیمو برداشتم و عکستو نگاه کردم.چقد خواستنی هستی .خودمو ولوکردم رو مبل و با همون لباسای بیرون دراز کشیدم و تو دلم گفتم گور بابای کرونا فوقش میمیرم روحم پرواز میکنه میره پیشش و دیگه ازش جدا نمیشم.
هنوز خودمو جمع و جور نکرده بودم که ایفون و زدن در و باز کردم اصلا نگاه نکردم کیه.و دوباره لم دادم .در باز شد و داداشم اومد داخل.بی حوصله بهش سلام کردم و نشست مقابلم نگاهش مشکوک میزد.
گفت ابجی اون که خره خودتی
من شوکه شده و مبهوت نگاهش کردم
گفتم چته قاطی کردی نه سلامی نه جوابی
گفت:چرا نمیگی تو دلت چیه چرا خودتو زندانی کردی؟
چرا اینجوری میکنی چرا راست و حسینی نمیشینی حرف بزنی بابا ما پشتتیم .میخوای بگو کیو میخوای برم واست خواستگاری؟
یکه خورده بودم از حرفاش و بلند بلند خندیدم.
نمیدونست چه گندی زدم.نمیدونست خودم تیشه زدم به ریشه ی قلبم.گفتم هیچی نمیخوام بزارین تو حال خودم بمیرم.
سرشو انداخت پایین و مقابلم ایستاد و گفت تو عاشقی ولی عاشقی بلد نیستی یک روز با عشق زندگی کردن بهتر از عمری بدون عشق زندگی کردنه .
راست میگفت گوشیمو برداشتم و دوباره عکسشو نگاه کردم.
دیوونه خیلی دوستت دارم
رفتم پای ظرفشور و اب پاشیدم تو صورتم تا یادم بره رفتم تو عالم هپروت. داداشم هنوز بهم خیره بود.خندیدم گفتم عشق یه چیزی مثل کشکو دوغه.
تموم زندگی پر از دروغه
کاش عشق تو هم دروغ بود...


0