دوشنبه ۳ دی
اشعار دفتر شعرِ خیال پاک شاعر مهدی باقری
|
|
زندگانی تشنه ام، جرعه ای آبم بده
من مجنون را به آغوش گرمت، دعوت بده
زندگانی پیر شدم از بغض های در
|
|
|
|
|
هدف من تو بودی 🎯
ولی نشونه گیری رفیقم بهتر از من بود
چون طعم تجربه کردن رو با خیلی ها چشیده بود
|
|
|
|
|
(انسان شیطان صفت)
😈شیطان هم روزی فرشته بود!!
موقعیت اش که برای آدم ها پیش بی
|
|
|
|
|
(عشق خاموش)
در دلم آتش برافراشتی و آن را دو چندان کردی
من مجنون را به یک باره از این رو به آن رو
|
|
|
|
|
آسمان را دوست دارم
چون اون تنها کسی بود
که بخاطر جدایی عشقم از من گریست
|
|
|
|
|
تلخ بود دوری از تو
اما به شیرینی دعای الرحمن مادرم
می ارزید ،
نوایی آرامبخش که هیچوقت در کنار با
|
|
|
|
|
تو دیگه برو منتظر من نشو
من راهم رو ازت جدا کردم
آخه بهم حق بده،
از هرکی سراغتو می گرفتم
با اسم
|
|
|
|
|
هر چقدرم احساس گُندگی و مَن مَن کُنی
یکی پیدا میشه بزنتت زمین.
شیر که سلطان جنگل بود واس
|
|
|
|
|
خیره و مبهوت شدم به یک نقطه از دیوار
به خود تلقین کرده ام که نبودت سهل و آسان است
اما واقیعت را با
|
|
|
|
|
زندگی به من آموخت
که با هر دستی بدی،با همون دست میخوری پس گردنی.
له میشی زیر پایی که به نجاست کشید
|
|
|
|
|
از خدا خواستم که سایه ات از سرم کم نشود
|
|
|
|
|
پیشانی ات را به پیشانی ام نزدیک کن
|
|
|
|
|
آه میکشم و خنده کنان می گریم
|
|
|