يکشنبه ۲ دی
اشعار دفتر شعرِ رویای دیدارتو شاعر سمیه براتی
|
|
نبودنت
همچو شعری است بی زبان
زانو میزند مقابلِ آیینه تا ببیند
دل باختنش را......
عاشقانه هایش
|
|
|
|
|
من سال هاست
در میان نفس زدن هایم
تو را گم کرده ام و پنهان شده ام
در تاریکیِ کوچه هایِ مه گرفته
و
|
|
|
|
|
تو را با چه
"واژه ایی"
بسرایم که خودت
ویران کنندهِ،
آرایه های تمام شعرهای منی.....
سمیه_برا
|
|
|
|
|
تو خالقِ لطیف ترین
شعر هایی هستی
که از رگه هایِ دلتنگی ام
بر روی کاغذِ بی جان می ریزد!
سمیه_ب
|
|
|
|
|
شعرهایم
جاری ست در باور
فصلِ سبزِ چشم هایِ مهربانت
که از واژه هایش پلی ساختم
برای رسیدن به آغو
|
|
|
|
|
محبوبِ من
مردی ست با صلابت
که از معجزه یِ چشمانش
هزاران پروانه عاشقی میکنند.....
سمیه_براتی
|
|
|
|
|
می دانی عزیز از جانم
تمامِ ایامِ هفته
دلتنگیشان را
بَر روزهایِ "جمعه" جاری می شوند
وغروبش
در پُ
|
|
|
|
|
نبودنت
همچو شعری است بی زبان
زانو میزند مقابلِ آیینه تا ببیند
دل باختنش را......
عاشقانه هایش
|
|
|
|
|
حالِ این روزهایِ بی تو
حالِ پرنده ایست
که بال دارد
ولی شوقی برایِ پرواز ندارد....
سمیه_براتی
|
|
|
|
|
خرداد
امتداد بغض هایِ من است
که بی تو می بارد.....
سمیه_براتی
|
|
|
|
|
هزاران پرنده عاشق؛
پرواز می کنند در شعرهایم،
وقتی به پیچک نگاهت،
به آغوش می کشد،
گلخانه احساسم ر
|
|
|
|
|
هچو مرغ سخن گویی
کنج قفسِ دل
تکرار نامِ تو را
دیکته می کنم
سمیه_براتی
شعر پریسکه
|
|
|
|
|
شاید
آرام تر میشدم
فقط و فقط
اگر میفهمیدی حرف هایم
به همین راحتی که خوانده میشوند
نوشته نشده
|
|
|
|
|
متولد شد
اردی بهشت
هنگامی که شعرهایت در بهار
بویِ بهشت را می دهند....
سمیه_براتی
|
|
|
|
|
خیالت
پرنده ایی مهاجر است
در جهانی از نبودنت و پرواز می کند
در ایهام ها......
در رویاها.......
|
|
|
|
|
نیستی .
دل را به چه خوش کنم
وقتی موی
"تو"
در دستان نگاهم پیچ نمیخورد
برای بافتن؟!...
سمیه_
|
|
|
|
|
اصلا هیچگاه شد پای دیوار کاج ها
که تابش آفتاب به شدت می بارد ،
در "سبزه زاری وسیع "
که چشم انداز
|
|
|
|
|
مژده ده ای فالگیر
کز فنجانِ قهوه گذر کرده
عطرِ رویای آمدنش
سمیه_براتی
|
|
|
|
|
شب ها
در فکر تو
آرام می شوم در آسمان خیالت
جایی دور تر از زمین به تو می رسم
ستاره آسمانم می شو
|
|
|
|
|
هر سال
ستاره ای در آسمان
پوست می اندازد
تا درخشنده تر
شبِ اسفند را
به صبحِ بهار پیوند دهد....
|
|
|
|
|
از کدام قله
حواست پرتِ او شد
که شعرهایم
در واژه ها گم شدند.....
سمیه_براتی
|
|
|
|
|
بانو؛
بی گمان
موهایت را باز گذاشته ایی،
که عطرشان
هوش از سرِ درختانِ بی برگِ زمستان
برده ان
|
|
|
|
|
مادر ای الهه یِ مهر
رایحه یِ دل انگیزِ وجودت
مرا تا عمقِ حیات به سرزمین نور،
به دیار حضور و سرور
|
|
|
|
|
غرق در خاطراتِ باتوام
زمانی که در حریمِ امنِ آغوشت
رازهایِ خوشبختی را از
افقِ چشمانم با هزاران ست
|
|
|