صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: | |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۹۸۳۱ |
تا کنون 332 کاربر 1428 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
بیا و با آمدنت ،
حال و روز بارانی ام را بند آور
به سرزمینِ عشقم طلوع کن !
...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۵۷۰۶ در تاریخ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۹ ۲۲:۱۳
نظرات: ۱۷
|
|
اگر دلبستگی ای بود ، من می ماندم ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۵۶۶۵ در تاریخ يکشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۹ ۲۱:۳۱
نظرات: ۱۷
|
|
من صدایم پُرشده ، از لکنت
پُرست از دلواپسی
آنهمه ثانیه هایم پس کو ؟
...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۵۶۳۵ در تاریخ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۹ ۲۰:۳۴
نظرات: ۱۹
|
|
یک خدا بود که درفضا ، نمی گنجید و،
یک فضا بود که درپوستِ خود، نمی گنجید و،
...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۵۵۹۷ در تاریخ جمعه ۲۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۵۸
نظرات: ۱۳
|
|
دلنگران بودم از اینهمه بی نگرانی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۵۵۴۶ در تاریخ پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۹ ۱۴:۴۸
نظرات: ۱۷
مجموع ۱۵۷۵ پست فعال در ۳۱۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
مسبب " او" داشت با یه نفر صحبت میکرد ، شِکوه داشت ازاینکه یه مدتیه خوابِ درست درمونی نداره . طرف به شوخی گفت : لابد عذاب وجدان داری ؟ او با تغیر گفت : چیکارکردم مگه ؟ این موضوع گ
|
|
يکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ ۰۳:۴۸
نظرات: ۶
|
|
عشقِ مادر از راهروی بیرون از درب آپارتمانش ، صدایی شنید . ازچشمیِ درب خواست نگاهی به بیرون بیندازد ، که احساس کرد ، کسی چشمش را نزدیک کرده به چشمیِ در. او که بود ؟ نمیدانست
|
|
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۰۵
نظرات: ۲۰
|
|
آئینِ جان علیرغم مشکلات ، همه چیز دراین عالم بدانگونه که باید ، بوقوع می پیوندد . تسلیم رفتاری ست که ازتواضع نشأت میگیرد. پذیرش اینکه زندگی رازیست که اعماق آنرا ذهن انسان ، قادر
|
|
پنجشنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳ ۰۳:۱۸
نظرات: ۰
|
|
همینطور هِرتی ؟ مارمولک به مورچه گفت : بیا بریم یه گشتی باهم بزنیم . مورچه نگفت ما که باهم سنخیتی نداریم ، فقط گفت : می بینی که من دائم مشغول به کارم مارمولک گفت : از اداره
|
|
شنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۱۰
نظرات: ۰
|
|
های لایتِ اندیشه هام 1 1- ما گاهی دست به انجام کارهایی میزنیم که حتی جربزه ی دیدنِ فرجامش را هم نداریم . 2- بازیگریِ هیچکداممان بدک نیست، وقتی دراشتباهاتمان
|
|
يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲ ۰۳:۲۰
نظرات: ۰
مجموع ۱۴۹ پست فعال در ۳۰ صفحه |