صفحه رسمی شاعر الناز حاجیان (مهربانی)
|
الناز حاجیان (مهربانی)
|
تاریخ تولد: | شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۶۸ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران نیمایی |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۲ | شغل: | مربی پیش دبستانی_آموزگارآیتِ عشق درشناختِ ایزدِهستی |
محل سکونت: | هرکجاباشم آسمان مالِ من است... |
علاقه مندی ها: | تلاوت قرآن .....شعر .....مطالعه ،موسیقی،نوشتن ...سکوت...زیباییِ شب....نور....جاودانه شدن....آگاهی....خِرَد....کتاب..... |
امتیاز : | ۲۱۷۰ |
تا کنون 363 کاربر 2656 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: نوشته هایم با غم متولد میشوند در آنها رازهایی پنهان شده است.... که اگر راز دار باشید مهمانِ همیشگیِ شان خواهید بود...النازحاجیان.....
مهمانِ محفلِ من هستید... دراین جا تمامِ واژه هایم مسکنی هستند ،برایِ روحِ بخواب رفته در تاریکی هایِ زندگیم....
میتوانی در میانِ تمامِ نوشته هایم لبخند زنی ،برقصی و عاشقانه ذکری روشن کنی عروجِ احساست را بر قلبِ روشنم !!!
تا من بتوانم لمس کنم هر آنچه که بینشت را در برگرفته از واژه هایم
در این صفحه✏📖 آنچه میخوانی واقعیت هایِ بیدارِ زندگیم است....
آنها جرعه جرعه از احساسم لبریز شده اند تا تو را که تشنه یِ
شناختِ احساسِ من در این نوشته ها هستی آگاه کنند....
پس بخوان و رخت کن واژه ها را بر روحت ،که نویسنده لبریز از احساس است✏ قلمش
📖✏📚
|
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
هرنوشته ایی نیازبه تائیدماندارد
گاه میخوانیم تافقط بتوانیم ذره ایی حالِ یک خیالپرداز را درک کنیم
ت ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۸۲۴۳ در تاریخ چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ ۱۸:۳۹
نظرات: ۳۵
|
|
اسیردربیراهه ایی که ختم میشودبه ناکجاآباد... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۸۲۱۴ در تاریخ سه شنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۰ ۱۷:۵۶
نظرات: ۳۱
|
|
خداوندآغوشش بازاست کافیست ما راه را بلدباشیم...
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۸۱۷۹ در تاریخ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ ۱۳:۴۸
نظرات: ۱۸
|
|
بیداریِ روح درآغوشِ خودشناسی... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۸۱۵۰ در تاریخ يکشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۰ ۱۳:۳۹
نظرات: ۲۱
|
|
هیس میشنویی بازیگوشیِ خیالپردازی هایم را...
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۸۱۱۵ در تاریخ شنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۰ ۱۲:۱۳
نظرات: ۱۴
مجموع ۱۴۵ پست فعال در ۲۹ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر الناز حاجیان (مهربانی)
|
|
درد فرزندی بسیار هوشیار از نطفه یِ حرامیست به نام ناامیدی.... که در مغزمان جوانه زده است و به درون چو خون فاسد رخنه میکند و تمام تن را میکشد...
|
|
پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۱ ۱۹:۰۲
نظرات: ۰
|
|
رویِ تختم هستم نمیدانم چندروزاست بی حرکتم حتی زمان راازیادبُرده ام پنجره اتاق بسیار کثیف وپرده سرشارازلکِ خون گاهی شوفاژ صدایِ آژیرمیدهدو روشنایی گاه می آیدوبوسه برتنم میزند وگاه تاریکی
|
|
پنجشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۱ ۱۴:۱۶
نظرات: ۳۸
|
|
ازکودکی بنویسم که آواربرسرش فرودآمدوبوسه زدبرپیشانی اش وخون چکیدازفرقِ سرِکودکِ خفته درآغوشِ سنگ ریزه ها یااززوجی درآغوشِ هم که دربسترعشقبازی!!!! جنونِ لرزشِ دیوارتازید خود
|
|
يکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ ۲۱:۲۸
نظرات: ۱۱
|
|
1 ....درکوچه هایِ شهرکودکی میلنگیدوعابری دشنام میدهدبه کفشی رهاشده درجویِ آب شوفری فریادسَرمیدادپاهایِ خودرااستراحت دهید ومقصدتان رابه من بسپارید دخترکی بارختی گران درکنارِخیابان مقصدش
|
|
شنبه ۷ خرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۰۸
نظرات: ۱۸
|
|
خدایم به دیدارم آمد درتاریکهایم با فانوسی که رقصِ نورش نوازش میکردچشمانم را با درخششی همانندخورشید با آوازیی همانند بلبلانِ مست درآغوش دشت با بارانی لبریزازبوسه با آغوشی
|
|
چهارشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۱ ۰۴:۱۱
نظرات: ۱۷
مجموع ۸ پست فعال در ۲ صفحه |