صفحه رسمی شاعر رها فلاحی
|
 رها فلاحی |
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۰ |
برج تولد: |  |
گروه: | شاعران سپید |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | دوشنبه ۲ فروردين ۱۴۰۰ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بروجرد |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۶۴ |
| تا کنون 101 کاربر 346 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
|
سنگ‌ها،
سنگ دل‌ها،،،
همه چیز را می‌شکنند...
¤¤¤
--حتا شخصیت را!
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۰۴۳۴ در تاریخ پنجشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۳۷
نظرات: ۸
|
|
|
از همه‌ی عروسک‌هایم پرسیدم،
نه! هیچ کدام
[دوست داشتن]
--نمی‌دانستند!
رها_فلاح ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۰۰۱۳۹ در تاریخ چهارشنبه ۲ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۵۳
نظرات: ۶
|
|
|
ترش و شیرین،
روییده‌اند
بر تنِ تاک
--خوشه‌های گل!.
رها_فلاحی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۹۸۷۸ در تاریخ دوشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۰ ۱۴:۳۶
نظرات: ۵
|
|
|
برگ‌های سبز و بنفش
وَ گل‌های سرخ و سفید
در فضای درخت‌ها
تماشائی ست...
...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۹۶۵۴ در تاریخ دوشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۰ ۰۲:۲۴
نظرات: ۱۳
|
|
|
--[باد]،،،
زمزمه‌ی خداست که --
می‌وزد؛
به گوش زمین!
...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۹۴۲۲ در تاریخ دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۰ ۰۰:۰۸
نظرات: ۵
| مجموع ۵۴ پست فعال در ۱۱ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر رها فلاحی
|
|
|
![]()
▪ترجمه‌ی چند شعر کوتاه از #رها_فلاحی به زبان کُردی توسط خانم #روژ_حلبچه‌ای
(۱)
باد که می‌وزد
درختان می‌رقصند
میان این رقص،
سرگیجه،
|
|
دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ ۰۲:۱۸
نظرات: ۲
|
|
|
![]()
جنگجویی در اتاق
توی اتاقم، در حال خواندن کتاب داستان، هستم. از بیرون صدای لباس‌شویی و تلویزیون با حرف زدن مامان و بابایم را می‌شنوم.
بوی اسفندی که مامانم دود کرده، توی اتاقم
|
|
يکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲ ۰۵:۱۹
نظرات: ۴
|
|
|
![]()
آب
صدای تلویزیون بلند بود. زهرا روی مبل نشسته بود. هانا، عروسک نخی‌اش را در دست داشت و موهای مشکی‌اش را مرتب می‌کرد. او بدون اینکه به تلویزیون نگاه بکند به صدای خانمی که در تلویزیو
|
|
شنبه ۱۰ تير ۱۴۰۲ ۰۳:۲۳
نظرات: ۳
|
|
|
![]()
هنرمند پر آوازه‌ی کورد، "سعید گاباری" در سال ۱۹۵۶ میلادی در روستایی از توابع شهر ”دیرک” در استان ”حسکە” در سوریه بە دنیا آمد.
وی، پس از آنکە حدود یک هفتە بە علت ابتلا
|
|
سه شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۲:۳۵
نظرات: ۰
|
|
|
![]()
زارا*
دانه‌های درشت برف از آسمان می‌بارید. از پشت پنجره داخل حیاط را نگاه می‌کردم. آدم‌برفی‌ام همان‌جا زیر برف مانده بود.
***
دیشب
|
|
دوشنبه ۱ فروردين ۱۴۰۱ ۰۰:۰۱
نظرات: ۲
