صفحه رسمی شاعر مجتبی شهنی
|
مجتبی شهنی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۶ شهريور ۱۳۷۲ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران سپید |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | يکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۹ | شغل: | آزاد |
محل سکونت: | خوزستان.مسجدسلیمان 67 |
علاقه مندی ها: | MORTAL 11 KOMBAT |
امتیاز : | ۱۷۲ |
تا کنون 412 کاربر 2283 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: شیطان میدانست آدما چقدر بی رحم اند
جنهم را بر سجده ترجیح داد |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
برای جداییت حرفی نداری ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۰۹۲۵ در تاریخ چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ ۲۳:۴۵
نظرات: ۱۳
|
|
سلامی دوباره بر قافیه ها
در امان باشم از حاشیه ها
....... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۸۹۴۴ در تاریخ يکشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۹:۵۲
نظرات: ۲۹۸
|
|
من اهل حاشیه نیستم
اهل قافیه هستم
من....... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۶۸۸۴ در تاریخ يکشنبه ۱ فروردين ۱۴۰۰ ۲۱:۵۶
نظرات: ۲۳۴
|
|
گندم خوب نبود
آرد سیاه شد ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۵۵۵۳ در تاریخ پنجشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۴۸
نظرات: ۲۳۰
|
|
سلام بر تو ای استاد سپید
رویت سیاه قوطی رنگ را بدید ...
|
|
ثبت شده با شماره ۹۵۳۳۳ در تاریخ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۹ ۲۰:۳۲
نظرات: ۶۱
مجموع ۲۳ پست فعال در ۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر مجتبی شهنی
|
|
هیچکس نمیداند نمیبیند میشنود چه میگویم چه مینویسم چه میشنوم تو .هم نمیدانی آن هم که میداند نمیداند..او هم نمیدانست نمیدانم چرا من عاشقش بودم او هم نمیشنید نمیدانم چرا خودم هم نمیدانم.... |
|
دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۹ ۰۵:۳۱
نظرات: ۶
|
|
نفسم هایم کوتاه تر میشد و قلبم تند و تند و تندتر میزد سرم پایین و پایینتر می آمد قدم هایم آهسته تر میشدن و عرق میریختم نمیدونستم چه بلایی سرم داره میاد تا ازش رد شدم من اون رو دیده بودم و متوجه شدم که
|
|
شنبه ۶ دی ۱۳۹۹ ۰۶:۳۶
نظرات: ۵
|
|
به هر جایی که رفتم وقتی اسمت را میشنیدم روحم عاشق میشد همیشه دوست دارم صداتو بشنوم جلوی آینه تکرار کردم یک بار دوبار صدبار فایده نداشت روی کوه بلندی رفتم تا اسمتو فریاد زدم دو سه بار دیگر هم اسمت ب گو
|
|
يکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۳۸
نظرات: ۴
|
|
کنار ساحل بودم و چوب درختی در دستم و فکرم مشغول تو بود با چوبی که در دست داشتم اول اسمت را روی شنهای ساحل نوشتم و آتشی روشن کردم هوا واقعا سرد بود دلم خیلی گرفت که چرا الان اینجا من بی تو بلند شدم قدم
|
|
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۹ ۰۵:۳۰
نظرات: ۲
|
|
آرام آرام دست به زانو هایم گذاشتم و بلند شدم هوای اتاق خفه بود خانه دنیایی داشت بدون تو هیچ خوراکی مزه خوب و خوشمزه ای نداشت لباسی پوشیدم و راه افتادم در خیابان تا حداقل اگر شد تورا یک لحظه ببینم هر ق
|
|
سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۹ ۰۴:۳۳
نظرات: ۶
مجموع ۲۶ پست فعال در ۶ صفحه |