« درگاه خدايي »
در چنين بحر عميقي كه فرو رفت سرم
با خدايس كه در اين بحر چه باشد هنرم
غرق دريا شدم و رفته در اين موج بلا
لطف آن نوح(ع) نبي بود ،رهند از خطرم
تا كه فيض و كَرم حق،به من و بحر بلاس
من در اين بحر بلا ، بي خبر و غوطه ورم
دل به دريا زده ام ، ترس نـدارم زِ بلا
نيك و بد،هر چه خدا خواست،بيامد به سرم
ياوران قطع نظر كردم از اين خيل بشر
رو به درگاه خداي است، اميد و نظـرم
باغ فردوس جنان را ، پدرم كرد رهـا
من به جاي پدرم ، سوي جنان رهگذرم
سر نـپيچم زِ ره طاعت و فرمان خدا
تابـع امـر خدايـم و بـر آدم(ع) پسـرم
كاروان ازلـش ، رو به جنان مي بردم
گر زِ ابليس لعين1، جان به سلامت بـبرم
پدرم خورد فريبـش ، زِ جنان بيرون شد
مي برندم به جنان،گر كه فريبش نـخورم
راه بيچارگي هر بشر ، از بلهوسي است
هوسي را نـپرستم ، همه جا چاره گرم
ضرروكينه مردم،دل من سوخت كه سوخت
به خدا مُتكيـَم2، نِـي به كسي كينه ورم
گر همين طرز و اصولي كه بگفتم نَـبُوَم
در بـرِ چشم خدا ،من به يقين حيله گرم
خوردن خون كه حرام است ،به فرمان خدا
پس چرا رزق منـس،خوردن خون جگرم
گفتگوي بد و نيكـس ، ره توحيد بشـر
گفتگـو مي كنـم و راهنماي بشـرم
پاك و پاكيزه ترين نوع هيولا ،بشر است
گر به طرز بشرم،از همه شان پاك تـرم
لاف بيهوده مزن ، اي بشر از راه گزاف
هر كه دل بسته به من بود ،بر آن شد نظرم
رو به درگاه خدايي ، نظري باز كنم
رو به درگاه بشر ، گـر بروم دربدرم
اي حسن ، درگه من بر همه كس باز بُوَد
هر كه لايق بُوَد آن ، مي رسد اينجا بِـبرم
٭٭٭
1- شيطان رانده شده 2- تكيه مي كنم
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی