یک عاشق وامانده ی خودخواهِ در تبعید
چون آب در آغوش آهن گشته پُر اکسید
کرمی درون پیله ای دنبال آزادی
پروانه باید شد، نه که ، زندانی امید
چون دلقکی بر روی بند ناامیدی ها
باید کند این قصه را صدبار تجدید
نقاش سبک سورئال بی رئالی*
در پست افلاس ات ،نشو،هربار کاندید
مثل زمین همتا نداردبسکه گیج است
نه تیر ونه بهرام ونه مانند ناهید
مانند یک عالیجناب ، دوکِ فقیدی
ازمُردگان زنده باید کرد تمجید
دارد کتابی می نویسد بس رمانتیک
بَنّایِ شهری ،باهزاران سطر تقلید
آمد ورای ماه ، دیدندش به تصویر
خلقی به چشم بسته ،می کردند تقلید
درآسمان از بسکه ابرتیره افتاد
یک شمع را کردیم، باور جای خورشید
دست پدر رابست وراندش بی بهانه
افکند صد زنجیر و هم می کرد تهدید
وقتی درختان را به تیغ واره بستند!!
هر ریشه ی در خاک ،عشق می کرد تولید
وقتی پرنده در اسارت کرد پرواز
بشکستن بال وپرش ، می گشت تشدید
روزی رسد، سرواکند، زخمی نمک سود
فریادها خواهد نمود، ازدرد، تردید
شب را مُسَخّر کرده تا در خون بلولند
باید بساط ظلم را با شام برچید
دلواپس دیروز وامروزیم ، خوابیم
آینده را بر گور ناپیدا نکوبید
باید درفش کاویان را برد بالا
ازچیست لاله در کنار خون چروکید
حمیدرضا نصرآبادی (طوفان)
بسیار زیبا و شورانگیز بود
مبین مشکلات جامعه
دستمریزاد
سال نو مبارک