دوشنبه ۳ دی
|
آخرین اشعار ناب حامی تنها
|
آسمان
چشمانت را ببند
زمین
مردابی را می ماند که هروز
تعفن حاصل از نهاد آدمیان را بیشتر و بیشتر فریاد میزند
گذشت آن روزها که شمیم اقاقی
زینت بخش محفل عاشقان بود
اینجا
عشق را به تخت می فروشند
لبها روی هم می لغزند
دست ها غرق ِ لمس تن ها می شوند
و تنها چیزی که به چشم نمی آید
عشقی ست که حال
نمی داند کدامین منزل حریم اوست
اینجا همه مجنون َ ند
دیوانگانی که تنها یک دل را تجربه کرده اند
همه دل داده اند و دل ِ شکسته تحویل گرفته اند
اینجا همه تنهای ند
اما در خیالشان ، هر ثانیه ، برهنه ای مهمان است
اینجا دروغ را به مفت می فروشند
و هرچه ارزان باشد خریدار بیشتری دارد
اینجا کودکان هم کار می کنند
اینجا سرزمین ِ فرمانروایان جهنم است
می خواهم بگویم
چشمان زیبایت را بر آن دیاری بگشا که اولین تلالو آفتابش را
برای تنها یک دلبر عیار
پُست می کنند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.