پنجشنبه ۱ آذر
|
آخرین اشعار ناب آرمان پرناک
|
به نام پناه خستگان
نسیم جایش را
زیر قدم ها
آهسته آهسته
پیدا کرده بود.
باران چشمکی زد
بی بهانه،
زود آمد و رفت.
رفت و
آمد مردی.
شاید آشنا
شاید غریبه
هوا از دم او
جان می گرفت.
محترم بود که آفتاب
این چنین
ناگهان،
تیک به تاکی مانده،
از جای خود برخاسته بود.
ساعت پشت دیواری خزید.
بهار جایش را
زیر قدم ها
آهسته آهسته
پیدا کرده بود.
سلام لبخندی زد.
بی بهانه،
زود آمد و دیگر نرفت.
نرفت تا مرد بیاید سمتش
با سبدی از گل در دستش
تا که بگیرد گل از دستش.
چه نوازش داد روحش را...
همان جا بود ایستاد مرد:
دری از عمق باور باز شد،
غم ناگهان بیرون پرید.
صدا کرد انگار کسی را
مرد نبود،
امید بود،
آن هم پرید.
بغل جایش را
زیر قدم ها
آهسته آهسته
پیدا کرده بود.
.
.
.
قدمش نزدیک است
قدَمَت مبارک باد.
(پنج شنبه 99/10/25)
|