پنجشنبه ۱۷ آبان
|
آخرین اشعار ناب فرشاد نوری
|
.
.
یک پیام کهنه در گوشی
دوستت دارمی درِ گوشی
به تو فکر کردن و فراموشی
"زندگی شوخیِ عجیبی بود"
.
به دوباره بردن اسمت
و تصاحب نکردن جسمت
به تنفر ز واژه ی "قسمت"
"زندگی شوخیِ عجیبی بود"
.
به خیانت و دغل بازی
و دروغ و صحنه پردازی
پیش هر وکیل و هر قاضی
"زندگی شوخیِ عجیبی بود"
.
به هزااار وصله ی ناجور
و کنایه های بی منظور
مثل نیش عقرب و زنبور
"زندگی شوخیِ عجیبی بود"
.
به گذشتن از مسیری دور
خاطرات تلخ جورا جور
روی نیمکت پیامِ نور
"زندگی شوخیِ عجیبی بود"
.
به شماره ای که شد خاموش
به صدای مانده ات در گوش
و به گریه های زیر دوش
"زندگی شوخیِ عجیبی بود"
.
بنویسم از خودم یا تو
از رفیق و دشمنِ ناتو
فکر نقطه ضعف یا آتو
"زندگی شوخی عجیبی بود"
.
دلخور از تئاتر انسان ها
بحث فلسفی و عرفان ها
خسته مثل حال پیکان ها
"زندگی بازیِ کثیفی بود "
.
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و غمگین بود