در قلب جای داری و رویت نمی شوی
اسرار کردگاری و رویت نمی شوی
همچون ستاره ، واقع ِ در بیکرانه ها
از نور چشمه ساری و رویت نمی شوی
هی می دَوَم پی ِ تو امّا نمی رسم
دایم پیِ فراری و رویت نمی شوی
هستی و نیستی، به خدا حیرت آوری
اسرار روزگاری و رویت نمی شوی
در جای جایِ شهر کمین کرده با نگاه
در نیت شکاری و رویت نمی شوی
دل های بیشمار به یک لحظه می بری
طرار کهنه کاری و رویت نمی شوی
پیداست ردِّ پایِ تو در هست و نیست ها
با اینکه در کناری و رویت نمی شوی
گویا که آمدی نروی از سرای دل
مهمانِ ماندگاری و رویت نمی شوی
تو کیستی که حسرتِ دیدارِ خویش را
در سینه می گذاری و رویت نمی شوی
در هر چهار فصل سراسر طراوتی
هنگامه ی بهاری و رویت نمی شوی
از صد هزار قمصر کاشان فراتری
از بس که مُشکباری و رویت نمی شوی
از چه قبیله ای که چنین فرق می کنی؟
گنجینه ی وقاری و رویت نمی شوی
در واقع تو تمام عیاری ز هر جهت
جذاب و شاهکاری و رویت نمی شوی
ای ناخدایِ زتدگی، " هادیِِ " خسته را
بر موج می سپاری و رویت نمی شوی
مناجاتی بسیار زیبا و رندانه بود
دستمریزاد
موفق باشید