بیا ، دلِ شهروشعرسوخت ، شراره لازم نیست
بیاکه خاکیان،کناره اند ،کناره لازم نیست
بیادرآسمانِ شب این شعرِ تاریک و سرد
چون تو ماه رُخی آید،ستاره لازم نیست
شاعران گریان، بخوان لالا...بیا آرام!
بیا...همین یک بار...دوباره لازم نیست
بیا وتماشا کن ،قصه ی نمناک این شهروشعر
شرح این غربت سخت را اشاره لازم نیست
بیا و بگو ،به گُل آزارِشهرعاری ازاحساس
برای آزار گلها...سنگواره ، لازم نیست
بیا و بگوبه شعروشهر... عزادار و گریانی
برای دیدار ،قافیه،چراغ ،عهدوندبه لازم نیست
.
.
سیه پوش ِِعقیق ِِ نیزه نشینی!دست خالی ازدعاست! بیا!
به عشق قسم، برای درمان این درد ،استخاره لازم نیست
اگر احساس شعر لطیف نیست ببخشید . حس جوشید/کنترل نشد/و بازحیف بعداز نگارش مثل همیشه خیلی زود سرد شد /خیلی زود فراموش شد/حیف/نوشتم / انگار فقط باید می نوشتم / هول هول/های های/ پر از لنگ زدن وغلط و تکرار واژه های نامفهوم درد/پراز گناه ... این فقط یک نوشته است/...همین...
تمام راه ظهور را با گناه بستم
دروغ می گویم که منتظر هستم
دگر از سرودن شعر ظهور می ترسم
شب رسید از عبور خاطره ها می ترسم
زبانم لال ...من آنکه با تو بماند نیستم
برای آمدنت این جمعه هم مهیا نیستم
*******
شایدهم نیایی بهتر است چرا که:
دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست
که در زلال دلی
هزار آینه نقش و یکی ز خال تو نیست
به آسمان سوگند
قسم به نام و نهادت دلی برای تو نیست
ز رنجمان تو مکاه
کسی ز خلق و خلائق فدای راه تو نیست
که جای سجده گه ما هنوز مال تو نیست
به مجلس ندبه
که ندبه ، ندبه خرقه است و پایگاه تو نیست
دعای عهد کجاست؟
نه این نماز جماعت به اقتدای تو نیست
به جان تشنه عشق
دعا دعای ظهور است ولی برای تو نیست
سقیفه ها برپاست
ردای سبز خلافت ولی برای تو نیست
که چون علی تنها
به فجر صبح ظهورت کسی کنار تو نیست
تو را به خاک بقیع
که شهر ما نه مُهیای گامهای تو نیست
به مادرت زهرا
کسی برای شهادت به کربلای تو نیست؟
به دعوت ما
هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست
فدا شوی
برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست
التماس دعا
فاطمه سادات +سارا حکمت