سلام ای عشق!
مرا که یادت هست؟!
منم آن آشنای دیروزین؛
روزهای عشق و حسرت و امید.
منم آن آشنای دِیروزت!
منم آن پشت در نشته؛ مَغمونت!
منم آن رومی ام ؛نه
آن زنگی!
من آن درشکسته، آن زخمی.
منم ای عشق مرا به یاد آور
گر چه خسته ، شکسته،
یادآور!
روزها به جاده در راهم
در شگفتم که مانده در راهم.
چه مسیری که بیتو پیمودم.
چه مسیری پیِ تو در پودم.
تار و پودم به جان رسید از تو
بودِ نابود میشوم، بی تو.
یادِ آن رفتنِ زمستانی
تو ،
من و
هوای بارانی.
راستی؛ اول تورفتهای،
یامن؟!
من بجاماندهام زتو ؛
یامن؟!
من بدون تو هیچ یادم نیست!
تو؛ بدون من ؛
آیا هست؟!
من شکستم ؛ دَم نیاوردم؛
من هنوز ، مردِ دورهیِ سنگم.
من هنوز عاشقم ؛
عاشقِ تو...
عاشقِ لحظههایِ ناب حضور
عاشق "کوگِتارازِ" و نغمهیِ مسعود*
"مال کَنون ِ" من ، لحظهی سرخِ رفتن تو.
□ منم ای عشق مرا به یاد آور!
تقدیم به لحظهلحظه حضورکوتاه طاهایعزیزم
که با درد،دستانش درمیان خاک سرد شد.
اسفند۹۰
*روانشاد استاد بهمن علاءالدین(مسعودبختیاری)
روحش شاد