يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
آخرین اشعار ناب ایمان کاظمی ( متخلص به ایمان )
|
سرفرازی به بلندای جهان ای ایران
سربلندی نفس خسته ی دوران ایران
.
زادگاهی پر ادراک و ظهور
خواستگاهی همه تندیس غرور
.
وطنم آه چه سردی و غریب
سرزمینم چه صبوری و خموش
چه غریبانه به ما می نگری
سرزمینم بزن آهنگ سحرگاه خروش
.
سرزمین ، سرو زمین
.
شاید این جمع دو گل واژه ی سرو است و زمین
که وِ یِ آن به گذرگاه زمان افتادست
.
سرو سبزی به بلندای وطن
و زمینی به تن گستره ی خسته ی خاک
خسته از فاصله ها
بر زبانش گله ها ؛
که خزر گوهر من بود و کنون نیست که نیست
و شقایق جگر سوخته ام بود که هست
.
و هنر بال و پر محترمم بود که بود
کرکس و زاغ بر این بام نشستند و سپس
ساز مستانه ی آن سوزاندند
نفسش ببریدند
قلمش خشکاندند
قند شیرین لبانش بردند
پرنیان از قد و بالای وطن دزدیدند
به تنم جامه ی پشمین عرب پوشاندند
.
آری ای فرزندان
شادمانی پسر خوب ترم بود که نیست
تسلیت آن پسر نا خلفم بود که هست
.
صد هزاران فریاد
سال هایی تاریک
سرزمینی که فقط شخم زدند
هیچ کس دانه ی مهری ننشاند
هیچ کس جوهر عشقی نفشاند
هر که آمد تبری بر قد این سرو نشاند
هر که آمد قدمی از تن این خاک فروخت
.
باز با این احوال
زنده باد ایرانم
به امیدی که شود باز همان سروِ زمین
|