آرام و آهسته آمد ، در ازدحامی پر از من
مقصود اشعار من شد ، در این هجوم تَ تن تن
تا او غزال غزل شد ، از چشم هایش سرودم
در باغ عشقم خرامید ، آمیخت با تار و پودم
تا پشت زانو رسیده ،گیسوی مشکی لَختش
عطرش فضا را گرفته ، آن گل گلی های رختش
از رو به رویم که رد شد ، در من گسل جا به جا شد
لرزید کل وجودم ، عقل از سرم تا جدا شد
دل وارد ماجرا شد، او رفت و دل رفت و من ماند
من ماند و من ماند و من ماند، در شعرهایش از او خواند
من کشتی و نا خدا او ، سرِّ مگوی خدا او
دل را خودم هدیه دادم ، دل می رباید چرا او
از هرچه بی او بریدم ، غیرش کسی را ندیدم
یک قلب و تیری میانش ، بر بوم شعرم کشیدم
یعنی که حالم خراب است ، یعنی دلم را شکسته
ای کاش هرگز نبینم ، با دیگری او نشسته
معشوقه ی اولم بود ، معشوقه ی آخرم بود
دلبر یکی و فقط او ، ای کاش که در برم بود
هر شعر آه است و اندوه ، وقتی که رفت از کنارم
باید قلم را رها کرد ، حس نوشتن ندارم
هر جا که رفته دلش خوش ، من را جز این آرزو نیست
تر می شود دفتر و بعد ، بغضی دگر در گلو نیست
دوستان شعر همین حالا متولد شد میسپارم به قلم نقدتان
نقد ونظر آزاد .
اما چون اجازه نقد داده اید عارضم که در این مصراع
"دلبر یکی و فقط او ، ای کاش که در برم بود"
به جای ( ای کاش که ) بهتر است میگذاشتید ( ای کاشکی) یا ( ای کاش او)
که خوش ریتم تر میشد
البته عرض کنم مصراع شما طبق اختیارات زبانی شاعری اشکال وزنی ندار زیرا (ه) بیان حرکت را میتوان بلند فرض کرد ( که = کی) از باب مزاح هم به شما دوست عزیز عرض کنم امید وارم این زلزله پس لرزه های زیادی نداشته باشد
با آرزوی بهترینها برای شما
و ذوق سرشار و طبع روان و قلم توانای شما