تو ای کارفرمایِ زیبنده ریش
نرنجان یتیمی که در بندِ خویش
اگر ریش عقلت رسد در کمال
و گر نه نمایش بیفکن به تیش
***
تو حرفِ سین سارا سادگی هست
تو حرفِ الف گویا زندگی هست
درونِ حرفِ را صدق و صداقت
و حرف آخر الف آیندگی هست
***
زدن بر سرِ بی گناهان خطاست
به زور افکن و دلربایان کجاست
بیا مثلِ من زندگی کن ببین
تو سختی ندیدی نگو بی وفاست
***
دوتا چشم دارم ولی دیده کور
به طوفانِ غم بر افکندم به زور
کجا دل ستانم کجا دادیار
یقین آشیانم پناهم زگور
***
بلا در بلا آیدت بی دواست
نرنجان اسیری که یارش خداست
تو حاکم حکیمی ویا حکم تیر
فقط حکم خالق بدرد آشناست
***
در آتش نشستم ولی چاره چیست
مریضم ولی رنگِ بیماری نیست
زمین آسمان بویِ خون می دهد
فرشته به صورش دمد قرنِ بیست
***
اگر عدل باشد ولایت بهشت
نه مظلوم ماند نه ظالم سرشت
مساوات در خلقت آید پدید
نه بد شانس ماند نه بد سرنوشت
***
اگر گه بپرسی زدزدی خطیر
گناهِ کبیره به چشمش صغیر
به جرأت بگویم کلامش خطاست
به یک چشم بستن به حق دان اسیر
***
ستمگر به ذر در به در نادم است
تو مظلوم ماندن به از ظالم است
طلبکار باشی به درگاه حق
به از بدهکاری خطر قادم است
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 30/03/1399