چهارشنبه ۲۸ آذر
بیماری سکوت شعری از بهنام مشایخی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۵۹ شماره ثبت ۸۵۸۶۳
بازدید : ۳۲۸ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب بهنام مشایخی
|
ما آدمها عاشق بدبختی هستیم
عاشق اینکه لقمه رو دور سرمون بگردونیم....
نه اینکه بحث الان باشه،بحث همیشه ست...
تاریخ رو نگاه کن پر از آدمهای بدبخته انقدر بدبخت که وصال عشقشون داستان نشده،همیشه جدایی و فراقشون جذاب بوده....حتی معتقدم پیامبر خدا هم بدبخت بوده! یوسف رو میگم،عاشق نبوده اما معشوق نفهمی بوده!!!
بگذریم پونزده شونزده سالم بود عاشق یه دختر چشم رنگی کوچولو موچولو بودم ،مثل جوجه رنگی تو کوچه با بچه ها برف بازی میکرد،تو دلم میگفتم خوشبحال کسی که باهاش زندگی میکنه! و ساکت موندم
بزرگتر شدم عاشق یکی دیگه شدم که نوک دماغش نگاه میکرد،از خدا پنهون نیست از شما چه پنهون دوست خواهرم بود،اما نگفتم،بزرگتر شدم مثل یوسف پیامبر یکی عاشقم شد که منم عاشقش بودم اما تا نرفت نفهمیدم چون به بیماری نفهمی مبتلا بودم...
و همینجور خواستنهای لال ،اومدن و رفتن تا شد برام عادت،حالا دیگه اگه کسی هم منو میخواست برام مهم نبود دیگه درکی از عشق نداشتم مترادف عشق برام شده بود نداشتن،شده بود حسرت ،یکی نگفت کره خر خواستن رو فریاد بزن نترررررس بگو و من همچنان خواستم و نگفتم و ایستادم تا خواسته هام برن و پرپر بشن...
تازه قسمت وحشتناک ماجرا اونجاست ک خواسته هام هم ب خواسته شون نرسیدن!
معتقدم این رفتار آدمها باید بیماری باشه،
حالا اسمش رو نمیدونم،اگه اسم داره ک هیچ اگه نداره من اسمش رو میذارم خفه خون...
بیماری خود خواسته،
عزیز من
جان من
خفه خون نگیر
خواستنت رو فریاد بزن
ته ش میگه نه،اما یه روز توی چهل سالگی خودتو سرزنش نمیکنی که کاش میگفتم،شاید میشد....
کاش میگفتم،شاید میشد...
کاش میگفتم،شاید.....
|
نقدها و نظرات
|
سپاس فراوان | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و جالب بود