سوگند بر آن ایزد و سوگند بر ایران
آباد کنیم ؛ خشت به خشت ، خانهٔ ویران
سوگند بر انسانیت و فرّخ کوروش :
دیگر نخوریم ترکه و چوب مغولستان
سوگند به بیباکی و جانبازی بابک ..
در خاطرمان حک شده داد انوشیروان
سوگند بر ایستادگی آریو برزن
پایان نپذیرد ره سردار دلیران
سوگند به سلحشوری جنگاور خسرو :
سرلوحهٔ ما ، همّت شاهنشه ساسان
سوگند به شرافت به وفاداری نادر ..
جانانه منبّت شده نامش به دل و جان
سوگند به بزرگی دو سرباز وطن ساز !!
اقلیم رکود را بدهیمش سر و سامان
سوگند به ستون ادب و گوهر پارسا
گسترده کنیم دانش دانای خراسان
سوگند و قسم بر پدر شعر حماسه !
رونق بدهیم شخصیّت رستم دستان
شهنامه ، شناسنامهٔ ملیّت ما هست ..
آیین سه پاس قوّت اندیشه و ایمان
با همدلی ما شده ایران ، رخ قلبی :
جان باختهها سرخی و ما هم تپش آن
ما کاوهٔ این عصر مدرنیستی و دادخواه
آهنگر امروز شده مدّاح مسلمان !!!
آن نابغهٔ علم و درایت چه بجا گفت :
دور و برتان را بگرفت ؛ جهل فراوان
با تکّه کلوخی بشکست پیکر کوزه ..
هم نوع خود ما بِبُرد از خود ما ، نان
قدرت بده ایزد ؛ بتوان ، باز بیاید ..
( شادابی و آرامش و آزادی ایران )
شرطسوگند
یزدان_ماماهانی
سرایش۲۱_۲_۱۳۹۹
حماسی و زیبا بود
زنده باد ایران