شنبه ۳ آذر
ماه و آب شعری از خزان بهار
از دفتر خزان نوع شعر
ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۱ ۱۱:۲۶ شماره ثبت ۸۳۶۸
بازدید : ۱۰۹۵ | نظرات : ۲۶
|
آخرین اشعار ناب خزان بهار
|
مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را
آب روشن شد وعکس قمر افتاد درآب
ماه می خواست که مهتاب کند دریارا
تشنه می خواست ببیند لب اورا دریا
پس ننوشید که سیراب کند دریا را
کوفه شد علقمه،شق القمری دیگر دید
ماه افتاد که محراب کند دریا را
تا خجالت بکشد سرخ شود چهره ی آب
زخم می خورد که خوناب کند دریا را
ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس
تا درآغوش خودش خواب کند دریا را
آب مهریه ی گل بود و الا خورشید
در توان داشت که مرداب کند دریارا
کاش روی دل خشکیده ی ما آن ساقی
عکسی از چشم خودش قاب کند دریا را
روی دست تو ندیده ست کسی دریا دل
چون خدا خواست که نایاب کند دریارا
حمیدرضا برقعی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.